“`html
اسم پسرانه با الف
انتخاب اسم برای نوزاد یکی از کارهای هیجانانگیز والدین است. ما یک لیست از اسامی پسرانه جدید که با حرف الف شروع میشوند تهیه کردهایم تا به شما در این انتخاب کمک کنیم. به نکات زیر توجه کنید:
- برخی اسامی ممکن است هم برای دختران و هم برای پسران استفاده شوند.
- بعضی اسامی که به یک شکل نوشته میشوند، ممکن است با تلفظهای مختلف، معانی متفاوتی داشته باشند.
- برخی دیگر از اسامی ممکن است هم از نظر نوشتار و هم تلفظ مشابه باشند، اما در فرهنگهای مختلف معانی متفاوتی داشته باشند.
اسامی پسرانه فارسی که با الف شروع میشوند
اسم | معنی | |
اَیاز |
نسیم خنک، هوای لطیف. |
|
اوین | آوین و آوردن؛ نام منطقهای در شمال غرب تهران که قبلاً بخشی از روستاهای شمیران بوده است. | |
امید |
آرزو و انتظار؛ تمایل به روی دادن یک چیز همراه با آرزوی تحقق آن. |
|
ایزدداد |
بخشنده خدا، عطای خداوند، همچنین نام یک دانشمند در زمان اردشیر بابکان. |
|
ایزدبد |
نام یکی از فرماندهان زمان هخامنشی. |
|
ایزدپناه |
کسی که خداوند پناهش است؛ نام یکی از فرماندهان هخامنشی. |
|
ایرج |
یاریدهنده آریاییها؛ در شاهنامه، او پسر فریدون و شاهزاده ایران است. |
|
ایرانیار |
یار ایران. |
|
اولاد | شخصیتی در شاهنامه، نام یک پهلوان در مازندران در زمان کیکاووس. | |
اوشهنگ |
پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران. |
|
اوژن |
به معنای افکندن و اندازیدن. |
|
اورنگ |
به معنی تخت و سریر پادشاهی و همچنین به معنای شکوه و عظمت. |
|
انوشیروان |
نام یکی از پادشاهان بزرگ ساسانی که به دادگری معروف بود. |
|
اَنوش |
به معنای بیمرگ و جاودان. |
|
اندیان |
شخصیتی در شاهنامه و یکی از سرداران فریدون. |
|
اندمان |
پسر طوس سردار ایران و از سپاهیان کیخسرو. |
|
اندریمان |
یک دلاور تورانی در سپاه افراسیاب. |
|
الوند |
به معنای تند و تیز؛ همچنین نام کوهی در همدان و رودخانهای در قصر شیرین. |
|
الوا |
شخصیتی در شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی. |
|
افشین |
نام سردار ایرانی که بابک خرم دین را دستگیر کرد. |
|
افرود |
فرود، پسر سیاوش و برادر کیخسرو. |
|
اَشکبوس |
پهلوانی در اصنادی که با رستم جنگید و کشته شد. |
|
اَشکان |
اسم منسوب به اشک، بنیانگذار سلسله اشکانیان. |
|
اشو |
به معنی مقدس و پاک. |
|
استاسیس |
یکی از مخالفین تسلط عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی. |
|
اسپیتمن |
یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی. |
|
اَروین |
هم معنی آروین. |
|
اروند |
به معنای تند و چالاک؛ همچنین نام رود دجله و پدر سهراب. |
|
ارنوش |
صدای ببر. |
|
ارمین |
به | معنی آرمین |
ارمایل |
هم معنی با ارمانک به ترکی به معنای سوغات، هدیه. | |
ارمانک | از شخصیتهای شاهنامه، یکی از دو شاهزاده خوبی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی از دو جوانی که هر روز برای غذای ماران ضحاک کشته میشدند، نجات یابند. | |
ارشیز | ارشز، نام سردار اشکانی است. | |
اَرشیا |
تخت و فرش سلطنتی، گاهی به آن تخت هم گفته میشود. | |
ارشاک | نام بنیانگذار سلسله اشکانی که به اشک اول معروف است. | |
ارشکان | لقب تعدادی از پادشاهان اشکانی. | |
اَرَشک | پسر و جانشین اردشیر سوم. | |
ارشانوش | مقدس و جاوید، یکی از نامهای باستانی. | |
ارشاسب | دارندهی اسبهای نر، از نامهای باستانی ایران. | |
اَرشام | پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران اول، نخستین پادشاه از شاخه دوم سلسله اشکانیان. | |
اَرشاک |
مرد دلیر و جنگجو؛ نام بنیانگذار سلسله اشکانی که به اشک اول شهرت دارد. | |
اَرسَن | انجمن و مجلس جشن. | |
اَرسام | به معنای آرشام قوی و تنومند. | |
اَرَس | نام یک رودخانه بزرگ که از کوههای هزار در ترکیه سرچشمه میگیرد و مرز ایران و قفقاز را میپیماید و به دریای خزر میریزد. | |
ارژن | از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانده مازندران در زمان کیکاووس، پادشاه کیانی. | |
ارزین |
با ارزش، با احترام و مقام، دارای حرمت و عزت، ناظر بر راستی و حقیقت، نام فرماندار پارس در زمان یورش اسکندر به ایران. | |
اردین |
معنی راستین. | |
اردیان |
به معنی مقدس. | |
ارژنگ |
نقش و نگار، نام پهلوانی تورانی به نام زره؛ همچنین نام چاهی در توران. | |
اَردوان | نگهبان درستکاران؛ نام پنج نفر از پادشاهان ایرانی از سلسله اشکانی. | |
اَرد |
نام دو نفر از پادشاهان اشکانی. | |
اَرجمند |
گرامی و عزیز؛ دارای ارزش و منزلت، محترم و بزرگوار؛ قیمتی و بااهمیت. | |
اَرجاسب | دارندهی اسب با ارزش و گرانبها؛ در شاهنامه، پادشاه افسانهای توران از نسل افراسیاب که پدر و پسران گشتاسب را به قتل رسانده و به دست اسفندیار کشته شده است. | |
ارتان | نام پسر ویشتاسب و برادر داریوش اول، پادشاه هخامنشی. | |
ارتافرین | نام برادر داریوش، پادشاه هخامنشی. | |
ارتاریا |
مرکب از آرتا (راستی و درستی) + آریا، به معنای آریایی درستکار، نام پسر خشایار، پادشاه هخامنشی. | |
ارتا آریا |
مرکب از آرتا (راستی) + آریا، به معنای آریایی درستکار، نام پسر خشایار، پادشاه هخامنشی. | |
ارباد | نام یکی از سرداران داریوش سوم، پادشاه هخامنشی. | |
ادیان | کنایه از مرد بزرگ و قوی، مرکب از اسب تندرو و فربه. | |
اخشاد | نام پادشاه فرغانه. | |
اترک |
نام رود مرزی ایران در شرق که به دریای خزر میریزد. | |
اپرنگ |
نام پسر سام. | |
اسامی عربی پسرانه که با الف شروع میشوند
اسم | معنی |
ایمان |
باور به وجود خداوند و حقیقت پیامبران و دین، در مقابل کفر. |
ایمن |
آسوده و در امان، محفوظ؛ با خیال راحت. |
اویس | نام یکی از عارفان و پارسایان و پیروان صدر اسلام، مشهور به اویس قرنی، کسی که به شدت پارسا بوده است. |
اَنصار |
یاریدهندگان و یاران؛ یاران پیامبر اسلام (ص). |
انتصار |
کمک کردن، یاری رساندن؛ از طرف دیگر، پیروزی یافتن و به پیروزی رسیدن. |
امین مهدی | شخصی راستگو و هدایتشده. |
امین محمّد | محمّد که مورد اعتماد و درستکار است؛ او شخصی ستودنی و قابل اعتماد است. |
امین علی | کسی با مقام و بزرگ و محترم، راستگو و امانتدار؛ علی که درستکار و امانتدار است. |
امین رضا | کسی که راضی و خشنود است، درستکار و امانتدار؛ رضای درستکار و امانتدار. |
امین حسین | نامی که ترکیبی از امین و حسین است؛ خوب و نیکو، راستگو و امانتدار، حسین که درستکار و امانتدار است. |
امینالله |
کسی که خداوند به او اعتماد دارد. |
امینالدین |
کسی که دین را با امانت حفظ میکند؛ فردی که دین خدا را به درستی به مردم آموزش میدهد؛ مردی کامل و راهنمای درست. |
امین |
امانتدار و کسی که قابل اطمینان است؛ این نام از القاب پیامبر اسلام (ص) پیش از بعثت است؛ همچنین لقب جبرئیل. |
امیریاسین | نامی که ترکیبی از امیر و یاسین است. |
امیرهاشم | حاکم و پادشاهی قوی، فرمانده و حکومتی که قدرت و قاطعیت دارد. |
امیرهادی |
نامی که ترکیبی از امیر و هادی است. |
امیرناصر | نامی که ترکیبی از امیر و ناصر است. |
امیرمهدی | امیر هدایتشده، فرمانروایی که راهنمایی شده است. |
امیرمنصور |
امیر و پادشاهی پیروز و موفق، فرماندهای فاتح و کامیاب. |
امیرمصطفی | امیر و پادشاهی که انتخاب شده است، حاکمی که برگزیدهشده است. |
امیرمسعود | امیر و پادشاه خوشبخت و سعادتمند، پادشاهی که خوششانس است. |
امیرمرتضی | نامی که ترکیبی از امیر و مرتضی است. |
امیرمختار | نامی که ترکیبی از امیر و مختار است. |
امیرمحمود |
امیر و پادشاهی که ستایش شده، امیر و پادشاهی که مورد پسند است. |
امیرمحمّد | امیر بسیار تحسینشده و پادشاهی که مورد ستایش است. |
امیرمحسن |
پادشاه و امیری که احسان میکند و نیکوکار است. |
امیرمجتبی |
نامی که ترکیبی از امیر و مجتبی است؛ او انتخاب شده و برگزیده است. |
امیرمتین | امیر و پادشاهی محکم، استوار و با وقار. |
امیرماهان | (عربی – فارسی) نامی که ترکیبی از امیر و ماهان است. |
امیرکیان | (عربی – فارسی) امیر پادشاهان، پادشاهی که بر دیگران فرمانروایی دارد. |
امیرکیا | (عربی – فارسی) امیر و پادشاه بزرگ و سرور. |
امیرکیوان |
نامی که ترکیبی از امیر و کیوان است. |
امیرکسرا | نامی که ترکیبی از امیر و کیوان است. |
امیرقاسم | نامی که ترکیبی از امیر و قاسم است. |
امیرفرهنگ | امیر دانشمند و فرهیخته، پادشاهی که علم و آگاهی دارد. |
امیرفاضل | نامی که ترکیبی از امیر و فاضل است. |
امیرعلی | امیر و حاکمی بزرگ و محترم، پادشاهی شریف و توانا. |
امیرعطا |
امیر و پادشاهی بخشنده، پادشاه و حاکم انعامدهنده. |
امیرعرفان | فرمانروای آگاه، امیر عارف و حاکمی که حق را میشناسد. |
امیرعرشیا | نامی که ترکیبی از امیر و عرشیا است. |
امیرعبدالله |
امیر و پادشاهی که بنده خدا است. |
امیرعباس | امیر شجاع و دلاور، پادشاه و حاکمی که مانند شیر است. |
امیرطاها | نامی که ترکیبی از امیر و طاها است. |
امیرصدرا | پادشاه و امیری بزرگ و با مقام، امیر والامقام. |
امیرصالح |
پادشاه و امیر نیکو رفتار، حاکمی شایسته و لایق. |
امیرصادق | امیر و پادشاهی راستگو و درستکار، حاکمی درست کردار. |
امیرشهاب | نامی که ترکیبی از امیر و شهاب است. |
امیرسهیل | نامی که ترکیبی از امیر و سهیل است. |
امیرسعید |
امیر سعادتمند، حاکم خوشبخت، پادشاهی با شانس خوب. |
امیرسجّاد | پادشاه و امیری که نماز میخواند و بسیار سجده میکند. |
امیرسبحان |
امیر و پادشاه پاک و منزه. |
امیررضا | پادشاهی راضی و خشنود، فرماندهای خوشدل. |
امیرحمزه |
نام… “““html |
مرکب از امیر و حمزه | |
امیرحسن |
پادشاه خوب و نیکو، فرماندهای عالی |
امیرحِسام |
پادشاه و امیری که شمشیری تیز و برنده دارد. |
امیرجواد | امیر جوانمرد، پادشاه بخشنده و حاکم سخی. |
امیراحمد |
امیری بسیار ستوده، پادشاهی که از او تمجید میشود. |
امیراحسان |
امیر بخشنده و نیکوکار. |
امیدوار |
کسی که آرزو دارد، به آینده امیدوار است و احساس خوبی نسبت به خواستههایش دارد. |
امیر |
پادشاه، حاکم، فرمانده سپاه، و مقاماتی دیگر. |
امرالله | فرمان خدا، دستوری از خدا؛ از جمله واژههای قرآنی. |
اَمجد | بزرگتر و بزرگوارتر. |
امان الله |
کسی که تحت محافظت و لطف خداوند است. |
اَمان |
بیخطر بودن و ایمنی؛ آرامش و حفاظت. |
الله نظر |
کسی که خداوند به او توجه دارد. |
الله داد | داده خداوند؛ ترکیبی از لغتهای عربی و فارسی. |
اللهیار |
دوست خدا. |
اِکرام |
بزرگداشت و احترام به دیگران. |
اکبر |
بزرگتر و سالمندتر. |
افضل الدین | بهترین در دین. |
افتخارالدین | موجب افتخار دین. |
اَعلا |
برتر و برجسته، نامی از نامهای خداوند و سورهای از قرآن. |
اِعتماد |
باور و اطمینان به چیزی یا کسی. |
اَطهر |
پاکیزهتر و پاکتر. |
اصیل الدین | دارای اصالت در دین؛ نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی. |
اصغر | کوچکتر و خردتر. |
اَشواق | آرزوها و شوقها. |
اشعیا | نجات یهوه، یکی از پیامبران بزرگ. |
اشرف الدین | شریفتر در دین. |
اَشرف | گرانمایهتر و والاتر؛ نام قدیم شهری در مازندران. |
اشرس | مرد دلیر و شجاع، یکی از صحابه پیامبر. |
اَسلَم | سالمتر و بیخطرتر؛ نام ساربان پیامبر اسلام. |
اسلام |
نام دین مسلمانان که توسط حضرت محمد آورده شده است. |
اَسعد |
سعید و نیکبخت؛ خوشبختتر و مبارکتر. |
اسدالله |
شیر خدا، لقبی برای حضرت علی و حمزه. |
اَسد |
شیر و نماد شجاعت. |
اُسامه |
نام چند صحابی پیامبر که به معنی شیر دلاور است. |
اَرکان | پایهها و بزرگان جامعه. |
ارشد |
بزرگتر و دارای مقام بالاتر. |
ادیب |
کسی که در زبان و ادبیات تخصص دارد. |
اَدهم |
سیاه یا تیرگون؛ نام یکی از بزرگان صوفیه. |
اِدریس | نام یکی از پیامبران در قرآن. |
اریس |
کسی که زیرک و هوشیار است. |
ارباب | رئیس و کارفرمای پادشاه. |
اختیارالدین |
کسی که دین را خودش انتخاب کرده است. |
اِخلاص |
دوستی خالص و نیت پاک داشتن. |
کردن، نجات دادن. |
|
اَحیا |
زنده کردن، زندگی جدیدی بخشیدن، خانوادهها و قبیلهها. نامی برای شبهای نوزدهم، بیستویکم و بیستوسوم ماه رمضان |
احمدعلی |
نامی که از ترکیب احمد و علی به وجود آمده است. |
احمدرضا |
یک نام مرکب؛ شخصی که با اوصاف خوبی و پسندیدگی شناخته میشود. |
احمدحسین |
نامی مرکب از احمد و حسین. |
احمد |
به معنای ستودهترین؛ یکی از نامهای حضرت محمد(ص) پیامبر اسلام. |
اِحسانه |
منسوب به احسان. |
اِحسانالله |
بخشش خداوند؛ فردی که خداوند به او نیکی عطا کرده است. |
اِحسان |
خوبی، نیکی، عمل نیک، به عنوان بخشش و انعام. در تصوف به معنای نیکی کردن در برابر بدی دیگران. |
اَحد |
یگانه، منحصر به فرد؛ یکی از نامهای خداوند. |
اِحتشام |
شکوه، بزرگی و عظمت؛ بزرگداشت و احترام. |
اثیرالدین |
شخصی شریف و کریم در دین، نام شاعری مشهور در قرن ششم. |
اثیر |
شریف و کریم. |
ابومسلم |
نام رهبری که با سیاهجامگان دولت بنیامیه را سرنگون کرد و بنیعباس را به قدرت رساند. |
ابوعزیز |
به معنی پدر عزیز. |
ابوطالب |
یعنی پدر طالب؛ عموی پیامبر اسلام(ص) و پدر حضرت علی(ع). |
ابوریحان |
نام یک ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی. |
ابوذر |
یکی از مشهورترین صحابه پیامبر اسلام(ص) که گفته میشود پس از چهار نفر به ایمان آمد و به دلیل مخالفت با تجمل و ثروتاندوزی مسلمانان به روستای رَبَذه تبعید شد و در آنجا درگذشت. |
ابوتراب |
به معنی پدر خاک؛ یکی از کنیههای حضرت علی(ع)، امام نخست شیعیان. |
ابوبکر |
به معنی پدر بَکر؛ ابوبکر نخستین خلیفه از خلفای راشدین. |
ابوالقاسم |
یعنی پدر قاسم، کنیه پیامبر اکرم (ص). |
ابوالفضل |
به معنی پدر فضل؛ ابوالفضل عباس(ع) بن علی. |
ابوالعلا |
به معنی پدر علا، کنیه پرستو. |
ابوالعباس |
به معنی پدر عباس، کنیه شیر. |
ابوالحسین |
به معنی پدر حسین. |
ابوالفتح |
یعنی پدر فتح؛ ابوالفتح خان زند: شاه ایران. |
ابوالحسن |
به معنی پدر حسین. |
اِبتهاج |
به معنی شادمانی و خوشحال شدن. |
اَباذر |
ابوذر؛ نام یکی از صحابه پیامبر(ص). |
اسم پسرانه (فارسی – عربی) با الف
اسم | معنی | ||||||
امیرسپهر | نامی مرکب که از امیر و سپهر تشکیل شده است. | ||||||
امیرسامان | حاکمی که به خوبی امور خود را اداره میکند، پادشاهی با قدرت و توانایی. | ||||||
امیرهوشنگ | نامی که از ترکیب امیر و هوشنگ درست شده است. | ||||||
امیرهمایون | به معنی امیری خوشبخت و فرخنده، حاکم نیکو و موثر. | ||||||
امیرسالار |
امیر و فرمانده سپهسالار، حاکمی با اختیار و اختیار تام. | ||||||
امیرساسان |
نام ترکیبی از امیر و ساسان. |
||||||
امیرشایان |
امیر و حاکم شایسته و لایق. | ||||||
امیرسینا |
امیر و حاکم دانشمند و عاقل. | ||||||
امیدعلی | امید داشتن به رحمت علی (منظور امام علی (ع)). | ||||||
امیرخسرو | امیر و حاکم بزرگ و باعظمت. | ||||||
امیرپویان | نامی متشکل از امیر و پویان. آقا، سرور و کنجکاو. | ||||||
امیرپویا |
امیر. |
پادشاه پوینده. | |
امیرپوریا | این اسم ترکیبی از دو کلمه “امیر” و “پوریا” است. |
امیرپارسا |
یک امیر پرهیزگار و متقی که دانش زیادی دارد و پادشاه زاهدی است. |
امیربهمن | این نام هم ترکیبی از “امیر” و “بهمن” است. |
امیربهزاد |
امیر نیکوتبار و پادشاه نیک نژاد است و سردار نیکوزاده محسوب میشود. |
امیربهرام |
این اسم نیز ترکیبی از “امیر” و “بهرام” است. |
امیربابک | این نام ترکیبی است از “امیر” و “بابک”. |
امیراَشکان | این اسم هم ترکیبی از “امیر” و “اَشکان” است. |
امیرارشیا |
این شخص حاکم و پادشاهی درستکار و پرهیزگار است. |
امیراردلان | به نوعی میتوان گفت این اسم به معنای امیر سرزمین مقدس و پاک است. |
اسامی (عربی – اوستایی) پسرانه با الف (ا)
اسم | معنی |
امیرسام |
(عربی – اوستایی) این نام ترکیبی از “امیر” و “سام” است. |
ایزد | به معنای خداوند در فرهنگ باستانی ایران. |
اَوستا | به معنای بنیاد و پناه است که کتاب مقدس زرتشتیان نیز نامیده میشود و یکی از کهنترین متون ایرانی است. |
اهورامزدا |
این نام به معنی سرور دانا است و به خدای بزرگ در متون زرتشتی اشاره دارد. |
اهورا | به معنی وجود مطلق و خالق عالم است که به اهورامزدا تعلق دارد. |
الیان |
نام یکی از قهرمانان در داستان سمک عیار. |
اَلبرز |
به معنای کوه بزرگ و رشته کوهی شمال ایران است که به قله دماوند معروف است. |
اَفراسیاب | در شاهنامه به عنوان پادشاهی هراسناک شناخته شده است. |
اردشیر |
این اسم به معنای شاهی مقدس است و به چند پادشاه هخامنشی و مؤسس سلسله ساسانی اشاره دارد. |
اشتاد |
به معنای راستی و درستی است و نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسرو پرویز میباشد. |
اسفندیار |
به معنای آفریده مقدس بوده و در شاهنامه به پسر گشتاسب اشاره دارد. |
اسپندیار | به معنای آفریده مقدس است و نام پهلوانی ایرانی به شمار میآید. |
ارناک | به معنای رزمجو است. |
ارسن | به معنای مجلس و بزم است. |
اترین | این اسم از نام کسی است که در دوران داریوش پادشاه هخامنشی یاغی شد. |
ائیریا | به معنای “خوش چهره و زیبا مانند آفتاب” است. |
اسامی پسرانه عبری که با ا (الف) شروع میشوند
اسم | معنی |
ایّوب |
به معنای بازگشت به سوی خدا است و از پیامبران بنی اسرائیل میباشد که در برابر مشکلات صبر کرد. |
ایلیا |
به معنای “خداوند خدای من است” و از انبیای معروف بنی اسرائیل به شمار میرود. |
“`
اَحیاء |
زنده، جان تازه دادن |
احمد |
شخصی که بسیار تحسین شده، نام یکی از نامهای پیامبر اسلام |
اصطفی |
انتخاب شده، کسی که به عنوان بهترین و برترین برگزیده شده است |
افشین |
الفاظی برای نشان دادن بزرگ بودن، سر و سامان دادن، وی دارای قدرت و نفوذ است. |
الهام |
الهام، آگاهی یا دانشی که ناگهان به ذهن میآید، به معنی الهام گرفتن و الهام دادن |
امید |
انتظار مثبت، کسی که همیشه به آینده خوب امیدوار است |
انیس |
دوست و همدم، کسی که در شادی و غم انسان را تنها نمیگذارد |
بهادر |
شجاع و دلیر، کسی که در موقعیتهای سخت قاطع و مصمم است |
بهزاد |
به دنیا آمده در خانوادهای خوب، کسی که از نسل خوب زاده شده است |
پرویز |
کسیکه شادکام و خوشبخت است، نام یکی از پادشاهان افسانهای ایران |
راد |
شجاع و قوی، کسی که در میدان نبرد ایستادگی میکند |
راهنما |
کسی که به دیگران در پیدا کردن راه و مسیر درست کمک میکند |
شجاعت |
قوت قلب، قدرت و اراده قوی برای رو در رویی با مشکلات |
شایان |
شایستگی و لیاقت، چیزی که به آن نازش شده است |
فرهاد |
شخصی پر تلاش و زحمتکش، کسی که برای رسیدن به هدفش سختی میکشد |
گنجی |
کسی که ثروتمند و دارای داراییهای باارزش است |
نوروز |
روز نو، جشن سال نو در فرهنگ ایرانی |
امین |
کسی که قابل اعتماد، راستگو و مورد احترام است |
یوسف |
نام یکی از پیامبران بزرگ، در قرآن داستان او بسیار مورد توجه قرار گرفته است |
“`html
اسامی کردی پسرانه با الف یا ا
- اربیل : به معنای خیلی خوب
- اَردلان : به معنی مکان و جای مقدس، نام گروهی از ایلات کرد ایران.
- افشار : به معنی معاون و شریک، در موسیقی ایرانی به یک بخش در دستگاه شور (آواز افشاری) اشاره دارد و همچنین نام یکی از مناطق کردستان است.
اسامی پسرانه یونانی با ا (الف)
- اَرسطو : فیلسوف و حکیم معروف یونانی، شاگرد افلاطون و به عنوان معلم اول شناخته میشود.
- ارمیس : به معنی هرمس
- اسکندر : به معنی یاور مرد، نام پادشاه رومی که به ایران حمله کرد و تخت جمشید را گرفت.
- افلاطون :شاگرد سقراط و معلم ارسطو
- ایساتیس :به معنی مقدس و مبارک، نام شهری در یزد در متون یونانی.
اسامی ارمنی پسرانه با الف
اردشام :پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان.
بیشتر بخوانید :
اسامی پسرانه به ترتیب حروف الفبا
جدول اسامی پسرانه بر اساس حرف اول | |||||||
الف (اَ.اِ.اُ) | آ | ب | پ | ت | ث | ج | چ |
ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س |
ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف |
ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه (ه،هـ) |
ی |
سایت رضیم
“`