“`html
فرق فلسفه و علوم دیگر
معنای اصلی علم این است که بدانیم و ندانیم. بنابراین هر چیزی که به ما دانش میدهد، علم محسوب میشود. این شامل اخلاق، ریاضیات، فقه، زبان، مذهب، زیستشناسی و نجوم نیز میشود. طبق این تعریف، خداوند همه چیز را میداند و هیچ چیز برای او پنهان نیست.
اما معنای دیگر علم به دانستنیهایی اشاره دارد که در آنها تجربه مستقیم نقش دارد. بر این اساس، از اخلاق، عرفان و فقه به عنوان علم حذف میشوند. همچنین در معنای سوم، علم به یقین و قطع در برابر گمان معنای مییابد.
تعریف فلسفه : فلسفه چیست؟
فلسفه بخشی از علم است و به نوعی آگاهی از جهان اطلاق میشود. اما این آگاهی با علم تجربی که ناشی از حس و تجربه است، متفاوت است. فلسفه به مسائلی میپردازد که مختص به علوم خاص نیستند و در هیچیک از آنها به آنها پرداخته نمیشود.
مهمترین تعریف فلسفه این است که “فلسفه دانشی است که به تفکر درباره مسائل بنیادی و اساسی جهان و زندگی میپردازد، مانند هستی، واقعیت، آگاهی، ارزش، خرد، ذهن و زبان.”
مسائل فلسفه
مسائل فلسفه به سوالات اساسی و عمیق بشر اشاره دارد. ویژگی این سوالات این است که همواره وجود دارند و هیچ علمی نمیتواند به آنها پاسخ دهد. هر انسانی با اینگونه سوالات که به زندگی معنا میدهند، روبروست.
سوالاتی مانند: زیبایی چیست؟ آیا عالم هدفی دارد؟ علم ما واقعی است یا ممکن است همه چیز یک نمایش باشد؟
و سوالاتی از این قبیل. هر علم موجودات را از یک جنبه خاص بررسی میکند. به عنوان مثال، هندسه اندازه و بعد را بررسی میکند، و شیمی خواص شیمیایی را. اما فلسفه به ذات موجودات، شناخت ما از آنها و حقیقت آنها میپردازد. بهطور کلی، اگر نتوان پرسشی را به طور تجربی و با استفاده از حواس یا با آزمایش پاسخ داد، آن سوال یک پرسش فلسفی است.
بنابراین، مسائل فلسفی را میتوان در پنج دسته اصلی قرار داد. این دستهها شاخههای اصلی فلسفه هستند و ما چند سوال از هر کدام از این شاخهها را ذکر میکنیم.
- فلسفه منطق
منطق چیست؟ فرق استدلالهای معتبر با نامعتبر چهاست؟ اصولا چرا استدلال لازم است؟ فرق استدلال قیاسی و استقرایی چیست؟
- معرفتشناسی
آیا اساسا ممکن است چیزی را بشناسیم؟ اگر چیزی را میشناسیم، از کجا بدانیم که آنرا درست میشناسیم و آیا میتوان به شناخت صحیح رسید؟ آیا عقل همه چیز را درک میکند یا چیزهایی فراتر از آن وجود دارد؟
- مابعدالطبیعه
وجود یعنی چه؟ آیا عدم وجود دارد؟ آیا هستی فقط به موجودات مادی مربوط میشود؟ آیا جهان بیپایان است؟ رابطه جسم و ذهن یا بدن و روح چیست؟ وحدت و کثرت چه مفهومی دارند و چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ آیا خدا وجود دارد؟
همه چیز در مورد علم و فلسفه
1. فرضیه
به گفته افلاطون علم از فرضیهها شروع میشود و به سمت نتیجهگیری میرود، بدون اینکه به شناخت آن فرایند توجه کند. اما فلسفه به جستجوی شناخت ذات چیزها و حقیقت آنها پرداخت میکند و به اصول و بنیادهای واقعی میپردازد.
2. ابطالپذیری
کارل پوپر بیان میکند که گزارههای علمی، ابطالپذیر هستند و گزارههای فلسفی، ابطالناپذیر. ابطالپذیری به این معناست که امکان تصور شرایطی وجود دارد که آن گزاره نادرست باشد. (این مفهوم به نخستین بار توسط عبدالکریم سروش به ایرانیان معرفی شد.)
بهعنوان مثال گزاره زیر را در نظر بگیرید: آب در دمای صد درجه میجوشد.
“`
ابطالپذیر بودن به این معناست که اگر نظریهای علمی باشد، باید بتوانیم آن را با شرایط خاصی آزمایش کنیم تا ببینیم آیا درست است یا نه. بهعنوان مثال، در بالای کوه، آب در دمای صد درجه به جوش نمیآید، بنابراین ممکن است صحبتهای یک فرد نادرست باشد. اما وقتی میگوییم: فردا یا باران میبارد یا باران نمیبارد، این جمله ابطالناپذیر است زیرا نمیتوانیم شرایطی را تصور کنیم که در آن هم باران بیاید و هم نیاید!
3. اثباتپذیری
نظریه پوپر به اینجا رسید که برای علمی بودن یک جمله، باید بتوان آن را با آزمایش و تجربه تأیید یا رد کرد. به همین ترتیب، فلسفه جملاتی را بهعنوان گزارههای فلسفی معرفی میکند که نه قابل تأیید و نه قابل رد کردن با تجربه هستند.
4. روش یا متد
در علم، ما از روشهای مشخصی برای رسیدن به پاسخ استفاده میکنیم. اما در فلسفه، هیچ جوابی قطعی وجود ندارد و هدف ما روشن کردن مسائل نیست. در واقع، دنبال پاسخهای مشخص در فلسفه گشتن اشتباه است.
5. قابلیت پیشبینی
علم به ما امکان پیشبینی میدهد، در حالی که فلسفه این قابلیت را ندارد. بهعنوان مثال، یک قانون علمی میگوید که حرارت همیشه از جسم گرم به جسم سرد منتقل میشود و این مسئله با آزمایش هم تأیید میشود. اما اگر کسی بگوید وقتی وقت مرگ کسی برسد، او میمیرد، این اظهار نظر به هیچوجه قابل آزمایش نیست و بنابراین علمی محسوب نمیشود. تنها راه بررسی قوانین فلسفی، از طریق تفکر و استدلال است.
6. داشتن چارچوب
علم دارای چارچوب و نظریههای مشخصی است و قوانین علمی معمولاً ملموس هستند. اما فلسفه تلاش میکند که این چارچوبها را بشکند و خود را از قید و بند آزاد نگه دارد.
7. انکار قوانین
با استدلالهای منطقی نمیتوانیم یک قانون علمی را رد کنیم، اما میتوانیم یک قانون فلسفی را رد کنیم. در فلسفه، با انکار یک قانون میتوان به تناقضی منطقی رسید، در حالی که انکار یک قانون علمی چنین نتیجهای ندارد.
8. کمی بودن
در فلسفه، قواعد کمّی وجود ندارد و اصولی که در آن مطرح میشود معمولاً کمی نیستند. در حالی که بیشتر قوانین علمی قابل اندازهگیری هستند.
9. آگاهی از جهان هستی
علم به ما کمک نمیکند که بر تمام ابعاد جهان هستی تسلط داشته باشیم و هر دانشمندی فقط بخشهایی از واقعیتها را میتواند شناسایی کند. اما فلسفه میتواند ما را با کلیات جهان هستی آشنا کند. به این معنا که علم نمیتواند بگوید چرا جهان اینگونه است و هدف آن چیست، ولی فلسفه به این مسائل میپردازد.