آمیگدال چیست؟
آمیگدال یک بخش مهم در مغز است که در وسط مغز و نزدیک به هیپوکامپ قرار دارد. این قسمت بخشی از سیستم لیمبیک مغز بهشمار میرود و به ما کمک میکند تا احساسات اهمیت اطلاعات حسّی را درک کنیم و به تهدیدات محیطزیست واکنش نشان دهیم. وظیفه اصلی آمیگدال تنظیم احساسات مانند ترس و خشونت است، اما همچنین در تبدیل تجربیات به یادآوریهای عاطفی، پردازش پاداشها و تصمیمگیریها نیز نقش دارد. وقتی آمیگدال در حیوانات تحریک میشود، آنها رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان میدهند و وقتی این تحریک از بین برود، این رفتارها نیز کاهش مییابند.
در هر نیمکره مغزی یک آمیگدال وجود دارد که به سه بخش اصلی تقسیم میشود:
۱. گروه میانی زیرهستهها که با بویایی و قشر مغز ارتباط نزدیکی دارد.
۲. گروه قاعدهای جانبی که با قشر مغز، به ویژه قشر پیشانی ارتباط دارد.
۳. گروه هستههای مرکزی و قدامی که با ساقه مغز، هیپوتالاموس و ساختارهای حسی در ارتباط است.
ربایش آمیگدال چیست؟
مفهوم ربایش آمیگدال برای اولین بار در سال ۱۹۹۵ توسط دانیل گولمن در کتاب «هوش هیجانی چیست و چرا مهمتر از آی.کیو است؟» مطرح شد. این مفهوم به معنای نشان دادن واکنشهای سریع و شدید است که ممکن است در موقعیتهای خاص غیرمنطقی باشد. به طور کلی، در این حالت فرد نسبت به یک فرد یا یک چیز بیش از حد واکنش نشان میدهد.
آمیگدال با بخشهای مختلف مغز در ارتباط است و این ارتباطات به آن اجازه میدهد که به اطلاعات واکنش نشان دهد. برای مثال، وقتی در موقعیت ترسناک قرار میگیریم، آمیگدال به تمام قسمتهای بدن میگوید که آماده دفاع یا فرار باشند. این نوع واکنش، که به نام «مبارزه یا فرار» شناخته میشود، احساساتی مانند ترس، اضطراب و پرخاشگری را به وجود میآورد. عملکرد خوب آمیگدال در شرایط تهدید یا استرس مفید است، اما گاهی ممکن است این قسمت بیش از حد فعال شود و سبب «ربایش آمیگدال» شود. در شرایط استرس، قسمت پیشانی مغز تلاش میکند تا آمیگدال را کنترل کند؛ اما اگر شرایط باعث ایجاد احساسات قوی مانند اضطراب یا ترس شود، ممکن است رفتارهای غیرمنطقی به وجود بیاید و آمیگدال بر قسمتهای دیگر مغز غلبه کند.
عملکرد آمیگدال
آمیگدال در یادگیری و رفتارهای عاطفی بسیار مهم است و خاصیت تنظیم احساس ترس را دارد. بنا بر نظریه شرطیسازی پاولفی، یک محرک خنثی با یک محرک ناخوشایند ترکیب میشود و با هم مرتبط میشوند. به عنوان مثال، اگر چهره یک غریبه (محرک خنثی) هر بار با صدای بلندی (محرک ناخوشایند) نشان داده شود، بعد از مدتی مغز یاد میگیرد که آن چهره را با ترس مرتبط کند. بنابراین، فرد به طور ناخودآگاه از غریبه در عکس میترسد.
این قسمت مغز همچنین بر یادگیری، تصمیمگیری و رفتار اجتماعی ما تأثیر میگذارد. به عنوان مثال، ممکن است بر اساس احساسات خود چیزی را انتخاب کنیم یا به چیزی که حس مثبت به ما میدهد، بیشتر توجه کنیم. این تأثیرات ناشی از ارتباط آمیگدال با قسمتهای مختلف دیگر مغز است که اطلاعات را به آنها ارسال میکند.
۱. آمیگدال و تشکیل خاطره
یکی از مهمترین کارهای آمیگدال تشکیل خاطرات، به ویژه خاطرات عاطفی، است. آمیگدال و هیپوکامپ معمولاً در کنار هم برای ذخیرهسازی خاطرات کار میکنند. آمیگدال میتواند احساسات را به یادگاریها اضافه کند و هرچه یک واقعه عاطفیتر باشد، احتمال به خاطر سپردن آن بیشتر است. به عنوان مثال، تولد فرزند معمولاً یک لحظه مثبت و عاطفی است که به راحتی در حافظه ثبت میشود.
برخی از خاطرات عاطفی ممکن است دائمی باشند، در حالی که خاطرات عادی که عاطفهای ندارند معمولاً فراموش میشوند. آمیگدال مانند یک انبار برای خاطرات خوب و بد، به ویژه آسیبهای عاطفی عمل میکند. به دلیل عدم توانایی در کنترل این خاطرات، آمیگدال میتواند مضر باشد و ممکن است این آسیبها بر عملکرد شناختی افراد نیز تأثیر بگذارد.
۲. آمیگدال و رفتار خشونتآمیز
تحقیقات نشان میدهند که اگر آمیگدال، بخشی از مغز که با احساسات و رفتارها ارتباط دارد، برداشته شود، ممکن است رفتارهای خشونتآمیز در افرادی که سابقه خشونت دارند، کاهش یابد. همچنین در آزمایشها بر روی حیوانات، تحریک آمیگدال باعث افزایش رفتارهای خشونتآمیز شد و وقتی آن را برداشتند، این رفتارها کمتر شد.
۳. آمیگدال و رفتار اجتماعی
بخشی از آمیگدال که پیامهایی به هیپوکامپ، قسمتی دیگر از مغز، میفرستد، میتواند رفتار اجتماعی افراد را تحت تأثیر قرار دهد. اندازه آمیگدال با تعداد دوستان و آشنایان فرد رابطه نزدیک دارد؛ به عبارتی، هر چه تعداد دوستان بیشتر باشد، آمیگدال نیز بزرگتر است.
۴. آمیگدال و گرایش جنسی
گرایشهای جنسی مختلف میتوانند در ساختار آمیگدال تفاوتهایی ایجاد کنند. برای مثال، آمیگدال مردان همجنسگرا به لحاظ ساختاری مشابه آمیگدال زنان است. این دو گروه در آمیگدال سمت چپ خود ارتباطات بیشتری دارند. اما در مورد زنان همجنسگرا، آمیگدال آنها بیشتر شبیه مردان است و ارتباطات آنها در سمت راست آمیگدال بیشتر است.
۵. آمیگدال و اضطراب
تحقیقات نشان میدهند که استرس، چه به صورت حاد و چه به صورت مزمن، با فعالیت آمیگدال در ارتباط است. همچنین تغییرات در سیناپسهای آمیگدال، یعنی تقویت یا تضعیف ارتباطات عصبی، در نتیجه مواجهه با استرس به وجود میآید.
۶. آمیگدال و اختلالات روانی
برخی پژوهشها نشان میدهند که آمیگدال، به ویژه سمت چپ آن، ممکن است با مشکلات روانی مانند اضطراب اجتماعی، اختلال وسواس فکری، اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه در ارتباط باشد. به عنوان مثال، افرادی که دچار اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) هستند، فعالیت آمیگدال آنها بیشتر است و این باعث میشود احساسات قویتری مثل ترس و اضطراب داشته باشند. افرادی که فوبیای اجتماعی شدید دارند نیز آمیگدالی فعال دارند. همچنین افرادی که مسیرهای پیامرسانی در آمیگدال آنها فعالتر از قشر مغزی است، بیشتر احساس اضطراب میکنند. به علاوه، افراد مبتلا به افسردگی هنگام تحلیل احساسات چهره مخصوصاً چهرههای ترسناک، فعالیت شدیدتری در سمت چپ آمیگدال نشان میدهند. در اختلال دو قطبی، به طور کلی اندازه آمیگدال کوچکتر است.
۷. آمیگدال و اعتیاد
اعتیاد با عملکرد بخشی از آمیگدال در ارتباط است. این بخش نیز بر اعتیاد به اینترنت تأثیر دارد. تغییرات در نحوه عملکرد بین آمیگدال و قشر مغزی در افرادی که به اینترنت معتادند دیده میشود و این نوع اعتیاد ممکن است با مشکلات احساسی و پردازش احساسات ارتباط داشته باشد.
مشکلات در ساختار و عملکرد آمیگدال یا آسیب به آن میتواند موجب بروز علائم مختلفی شود، از جمله:
مشکلات در ایجاد حافظه، بهخصوص حافظه احساسی، بهخاطر ارتباط آمیگدال با هیپوکامپ.
ترس یا هوشیاری زیاد، تهدید شمردن بسیاری از موقعیتها و از دست دادن کنترل بر واکنشهای فیزیکی.
حساسیت بالای احساسی.
اضطراب ناشی از فعالیت زیاد آمیگدال یا عدم احساس اضطراب بهعلت فعالیت کم آن.
افزایش رفتارهای خشونتآمیز بهدلیل عملکرد بیشفعال آمیگدال.
احساس تحریکپذیری شدید بهدلیل فعالیت زیاد آمیگدال.
اختلال در پردازش احساسات (بهخصوص ترس) بهخاطر کاهش فعالیت یا آسیب آمیگدال.
مشکلات عملکرد آمیگدال ممکن است منجر به اضطراب، اعتیاد، افسردگی، اختلال وسواس فکریعملی و فوبیا شود.
درمان اختلالات آمیگدال
متأسفانه درمان مستقیمی برای مشکلات آمیگدال وجود ندارد، اما در برخی موارد، رواندرمانی و دارودرمانی میتوانند علائم ناشی از مشکلات روانی را کاهش دهند. همچنین تحریک مغز بهصورت عمیق میتواند نتایج امیدوارکنندهای برای کاهش مشکلات روانی و رفتاری مانند هوشیاری بیش از حد داشته باشد.
پیشگیری از اختلالات آمیگدال
بهترین راه برای پیشگیری از مشکلات آمیگدال، افزایش هوش هیجانی است. هوش هیجانی به معنای توانایی درک و مدیریت احساسات است و میتواند به کاهش استرس، برقراری ارتباط مؤثر و همدلی با دیگران کمک کند.
افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، ارتباط قویتری بین مرکز هیجانی و مرکز منطقی مغز دارند. این افراد میدانند که چگونه با تمرکز بر افکار و احساسات خود آنها را کنترل کنند. هرچند برخی افراد به طور طبیعی هوش هیجانی بیشتری دارند، اما این مهارت قابل پرورش است. یکی از راههای افزایش هوش هیجانی تمرین ذهنآگاهی است. روشهای سادهای نیز برای کنترل احساسات ناخواسته وجود دارد، از جمله:
به
به شرایط توجه کنید: به عواملی که میتواند بر روی شما تأثیر بگذارد و وضعیت بدنیتان دقت کنید.
یادتان نرود قانون ۶ ثانیه است: برای اینکه مواد شیمیایی که هنگام تنش در مغز آزاد میشوند، از بین بروند، ۶ ثانیه زمان لازم است. در این زمان به چیزی خوشایند فکر کنید تا از واکنش احساسی مغز پیشگیری کنید.
نفس بکشید: به نفس کشیدنتان توجه کنید و سعی کنید آهستهتر نفس بکشید. این کار به سیستم عصبی شما کمک میکند که آرامش پیدا کند و در زمانهای استرس، تصمیمهای معقولتری بگیرید.
ذهنآگاهی را تمرین کنید: به اطراف و چیزهایی که در محیطتان هستند دقت کنید. این کار به شما کمک میکند که از فکر کردن بیش از حد خارج شوید و در لحظه حال بمانید.
از موقعیت دور شوید: اگر نمیتوانید بر احساساتتان غلبه کنید، بهتر است از موقعیت فعلی دور شوید.
ممکن است دفعههای اول نتوانید خودتان را کنترل کنید و تحت تأثیر احساسات قرار بگیرید، اما وقت بگذارید و بعد از آن به شرایط فکر کنید و درباره واکنشهایتان جزئیات را مرور کنید. اینگونه به مرور زمان به مهارت ذهنآگاهی دست پیدا خواهید کرد.