بهترین اپلیکیشن آشپزی و شیرینی پزی

ترس چیست؟چرا میترسیم؟

“`html

ترس چیست؟ و چرا ما می ترسیم؟


وقتی ترس بر زندگی حاکم می‌شود

معنای ترس در فرهنگ لغات این است: “احساس ناخوشایندی که هنگام مواجهه با خطر، ایجاد می‌شود.” این احساس در مغز ما شکل می‌گیرد و زمانی در ما به وجود می‌آید که با موقعیت‌های خطرناک، مانند دیدن یک حیوان ولگرد در جنگل، رو به رو می‌شویم. اما بسیاری از ما هرگز در چنین شرایطی قرار نگرفته‌ایم، با این حال، غریزه ما به شیوه‌ای غیرمنتظره به ترس پاسخ می‌دهد.

ترس فقط یک احساس و هیجان است که ما در ذهن خود ایجاد می‌کنیم. مشکل از زمانی شروع می‌شود که این احساسات بر زندگی ما تأثیر منفی می‌گذارند. ترس احساسی است که همه انسان‌ها آن را تجربه کرده‌اند. معمولاً مردم از این حس فراری هستند زیرا این احساس در زمانی بروز می‌یابد که خطری، چه داخلی و چه خارجی، آن‌ها را تهدید می‌کند. ترس می‌تواند به صورت علائم مختلف جسمی و روانی نمایان شود، مانند تپش قلب، تنگی نفس، احساس گرما، سرخی صورت، عرق‌کردن زیاد و غیره.

ترس واکنشی احساسی به یک تهدید یا خطر است. باید ترس را از اضطراب که معمولاً در غیاب تهدید واقعی بروز می‌کند، متمایز کرد. همچنین، ترس معمولاً به رفتارهای فرار و اجتناب مرتبط است، در حالی که اضطراب ناشی از تهدیدهایی است که کنترل‌ناپذیر و اجتناب‌ناپذیر به حساب می‌آیند. ترس عموماً با درد ارتباط دارد. به عنوان مثال، فردی که از ارتفاع می‌ترسد، می‌داند که در صورت افتادن ممکن است آسیب جدی ببیند یا حتی جان خود را از دست بدهد. نظریه‌پردازانی مانند جان برودس واتسن و پال اکمن اعتقاد دارند که ترس یکی از احساسات اصلی و طبیعی انسان است (مانند شادی و خشم).

ترس به عنوان یک مکانیزم بقا عمل می‌کند و معمولاً به محرک‌های منفی خاصی پاسخ می‌دهد. ما از انجام کارهایی هراس داریم چون نگرانیم که ممکن است شکست بخوریم. این ترس می‌تواند ناشی از شکست‌هایی باشد که واقعاً در گذشته داشته‌ایم یا حتی از ترس اینکه ممکن است شکست بخوریم، بوجود آید. در بیشتر مواقع، ما از چیزهایی می‌ترسیم که هرگز با آن‌ها مواجه نشده‌ایم. آیا این خنده‌دار نیست؟

در واقع، ما توانایی تصور انواع شکست‌ها را در ذهن خود داریم و به سرعت به این باور می‌رسیم که این شکست‌ها ممکن است به واقعیت بپیوندند. بنابراین حتی تلاش برای رسیدن به هدف را نیز کنار می‌گذاریم. اینجا جایی است که دچار اشتباه می‌شویم، زیرا به خاطر ترس از احتمال شکست، از کوشش دست می‌کشیم. بدون تلاش و کوشش، موفقیت هیچ معنایی ندارد.

مارک تواین جمله جالبی در این مورد دارد:

«من در زندگی خود سختی‌های زیادی را تحمل کرده‌ام در حالی که تعداد کمی از آن‌ها واقعاً رخ داده‌اند.»

این جمله به این معناست که بسیاری از این مشکلات فقط در ذهن او وجود داشته‌اند.

حال این سؤال پیش می‌آید که چه کسی واقعاً می‌تواند شکست و موفقیت را تعریف کند؟

آیا شما در این کار خوب عمل می‌کنید؟ آیا تعاریف دیگران از موفقیت را می‌پذیرید؟

برخی افراد استانداردهای سخت‌گیرانه‌تری برای موفقیت دارند. آیا با این موضوع موافقید؟

به همین منظور از چند نفر در مورد تعریف موفقیت سوال شد و دو نفر از پاسخ‌ها چنین بود:

ــ آلکس گفت: «هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم و زنده‌ام و فرصتی برای زندگی دارم، موفق هستم.»

ــ اما جف اعتقاد داشت که اگر در سال حداقل یک میلیون دلار درآمد داشته باشد، موفق است.

آلکس موفقیت خود را ساده تعریف کرده و رسیدن به آن آسان است، در حالی که جف تا زمانی که یک میلیون دلار درآمد نداشته باشد، خود را موفق احساس نمی‌کند.

“““html

کسی که در سال گذشته نتوانسته یک میلیون دلار به دست آورد، احساس موفقیت نمی‌کند.

حتی فکر می‌کند که جف و امثال او چقدر احساس شکست می‌کنند چون هنوز آن یک میلیون دلار را به دست نیاورده‌اند. البته منظور من این نیست که اشخاص نباید اهداف بزرگ برای خود بگذارند، بلکه آنچه من می‌خواهم بگویم این است که باید به هدف‌هایتان با شادی برسید نه اینکه با احساس رنج به دنبال خوشبختی باشید.

هر چه شما تعریفی سختگیرانه‌تر از موفقیت داشته باشید، ترس بیشتری هم به آن اضافه کرده‌اید. پس نگذارید تعاریف ساخته شده توسط خودتان شما را محدود کند. بدتر از همه این است که اجازه دهید دیگران تعاریف را برای شما بسازند.

تعاریف خود را بسازید. می‌توانید آن را سخت‌تر کنید و باعث شوید احساس شکست کنید یا آن را ساده کنید تا احساس موفقیت کنید. با این کار ترس شما نسبت به اهداف زندگی کاهش پیدا می‌کند. اگر بدانید که چه کارهایی می‌خواهید انجام دهید، هرگز شکست نمی‌خورید. حال با این باور به این فکر کنید که چه کارهایی می‌توانید در زندگی خود انجام دهید.

سعی کنید هر شکستی را به عنوان یک موفقیت ببینید. این کار ساده است چون هر شکستی که داشته‌اید به شما نشان می‌دهد که چه کارهایی را نباید انجام دهید یا راه‌های جدیدی را برای شما باز می‌کند. بنابراین در واقع شما یک موفقیت کسب کرده‌اید و به هدف خود نزدیکتر شده‌اید. به خاطر داشته باشید که گذشته و آینده یکسان نیست. و شکستی که دیروز تجربه کرده‌اید به این معنا نیست که فردا دچار عواقب بدی خواهید شد.

فقط به این دلیل که دیروز یا حتی همین ۵ دقیقه پیش شکست خورده‌اید، به این معنا نیست که همان شکست باز هم تکرار می‌شود. چیزی که باید انجام دهید این است که از اشتباهات خود درس‌ بگیرید و روش‌های خود را اصلاح کنید. گذشته تنها افکار شما در راستای موفقیت در آینده بوده است. نترسید.

زمانی که شما احساس ترس می‌کنید، فعالیت‌های طبیعی مغز در ارتباط با محیط (مانند دیدن، شنیدن، بوییدن، لمس کردن، چشیدن و حس کردن تعادل) به شدت تحت تاثیر قرار می‌گیرد و بیشتر فعالیت مغز و بدن فقط بر روی مواجهه با موضوع خطر و حفظ امنیت متمرکز می‌شود. به این معنا که ترس در مواجهه با خطر یک نقش حیاتی ایفا می‌کند و در واقع ترس به نوعی زنگ‌خطر است که ما را متوجه مسائل خطرناک می‌کند تا در پی آن عمل کنیم و از خطر پیشگیری کنیم.

به همین دلیل پس از دور شدن از موضع خطر، این احساس هم به طور طبیعی توسط سیستم‌های جسمی و روانی خنثی و عملکرد اندام‌ها و حواس به حالت عادی بازمی‌گردد. بنابراین ترس یک احساس ضروری و حیاتی است.

در طول تکامل انسان، احساس ترس به منظور حفظ بقا ایجاد شده تا انسان را برای دفاع، حمله یا فرار در مواجهه با خطر آماده کند. در حال حاضر، ترس همان وظیفه را دارد، اگرچه خطرات امروزی دیگر تنها شامل حیوانات وحشی نیست.

اما زمانی احساس ترس به حالت بیمارگونه‌ای در می‌آید و تبدیل به اختلال اضطراب هراسی می‌شود، که سیستم‌های طبیعی و روانی فرد برای غلبه بر ترس یا عملکرد خود را از دست داده باشند یا کاهش یافته باشند.

در این حالت، حتی زمانی که هیچ چیز تهدیدکننده‌ای وجود ندارد، علائم و حالات ترس به طور مداوم ادامه می‌یابد و هر بار شدت آن نیز افزوده می‌شود. به این معنا که یکی از اصلی‌ترین نشانه‌های ناکارآمدی «سیستم مواجهه با ترس» این است که در این وضعیت، ترس و اضطراب بدون دلیل تهدید کننده، در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، شدت می‌گیرد و بیشتر اوقات روز فرد را تحت تاثیر قرار می‌دهد، به طوری که فرد همواره یک نوع دلهره و اضطراب را حس می‌کند یا به دلیل ترس از روبرو شدن با کارها یا رفتن به مکان‌هایی به شدت پرهیز می‌کند. در حالی که خود نیز هیچ دلیلی برای این احساس پیدا نمی‌کند. فرد مبتلا به اختلال هراس، معمولا این علائم اضطرابی را در سه سطح حسی، فیزیولوژیک و رفتاری تجربه می‌کند.

“““html

افرادی که دچار اختلالات حسی، فیزیکی و تا حدی رفتاری هستند، معمولاً به پزشک مراجعه می‌کنند، ولی علائم ذهنی و افکاری کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. بسیاری از افرادی که این مشکلات را دارند، با علائم جسمانی مانند سرگیجه، فشار در قفسه سینه، تپش قلب، افت فشار خون، دل درد،

عدم تمرکز، اضطراب، دیدن پرده‌ای جلوی چشم و موارد مشابه روبرو می‌شوند. به همین دلیل، آنها غالباً نگران این هستند که ممکن است دچار بیماری قلبی شده‌اند و از پزشکان می‌خواهند که به خاطر احتمال این بیماری، درمان شوند.

اختلالات اضطرابی به سه دسته تقسیم می‌شوند: «عمومی و فراگیر»، «حملات هراسی» و «فوبیا».

اختلال اضطراب عمومی و فراگیر

این اختلال معمولاً به آرامی شروع می‌شود و معمولاً بعد از تجربه‌ای سخت و پرتنش برای فرد به وجود می‌آید. به تدریج احساس ترس و نگرانی در فرد شکل می‌گیرد و این احساس می‌تواند برای مدت طولانی ادامه یابد و در اکثر مکان‌ها و رویدادها رخ دهد. فرد دچار اضطراب فراگیر از آنچه ممکن است اتفاق بیفتد می‌ترسد و تنها برای مدت کوتاهی می‌تواند خود را آرام کند.

این افراد معمولاً می‌گویند که «همیشه این افکار ترسناک را دارم و نمی‌توانم آنها را از ذهنم بیرون کنم» و علائمی که دارند شامل موارد زیر است:

– بی‌قراری و ناآرامی جسمی مثل لرزش دست و پا، گرفتگی عضلات و پرش اندام.

– فعالیت بدنی زیاد و غیرقابل کنترل که به صورت احساس تنگی نفس، عرق کردن زیاد، خشکی دهان و سرگیجه بروز می‌کند.

– افزایش شدید توجه به خود و هوشیاری بالا که به شکل احساس خستگی، مشکل در خواب رفتن و تحریک‌پذیری خود را نشان می‌دهد.

یکی دیگر از مشخصات این اختلال این است که فرد به تدریج کنترل خود را بر روی هراس‌هایش از دست می‌دهد و همواره تحت فشار قرار دارد. این افراد می‌گویند: «من آنقدر تحت فشار هستم که همیشه ناآرامم. هر چیز کوچکی را برای روزها در ذهنم مرور می‌کنم». اگرچه این علائم برای همه به یک شکل نیست، ولی همه در یک دایره شیطانی گرفتارند؛ دایره‌ای که شامل فشار دائمی، اضطراب بیشتر، عصبانیت و علائم جسمانی است. با ادامه این وضعیت، فرد روز به روز بیشتر از فعالیت‌های عادی و روزمره دور می‌شود و به آینده خود ناامید می‌گردد. این مشکلات تأثیرات زیادی بر روابطش با دیگران خواهد گذاشت و فشارهای جدیدی برای او ایجاد می‌کند.

اضطراب و ترس‌های مرضی (فوبیا)


اضطراب احساس طبیعی است که همه‌ی ما در مواجهه با موقعیت‌های دشوار یا تهدیدکننده تجربه می‌کنیم.

این احساس اغلب به عنوان استرس (فشار روحی) شناخته می‌شود، اما واژه استرس می‌تواند به دو معنا به کار رود. یکی به عنوان عواملی که باعث اضطراب می‌شوند و دیگری به عنوان واکنش ما به این عوامل. این موضوع می‌تواند باعث سردرگمی در استفاده از این واژه شود و بنابراین، از این کلمه استفاده نخواهیم کرد.

وقتی که اضطراب ناشی از یک مشکل مداوم باشد، مانند مسائل مالی، آن را نگرانی (Worry) می‌نامیم. اگر این احساس، پاسخ سریع به یک تهدید ناگهانی باشد، مانند نگاه کردن به پایین از بالای یک صخره یا روبرو شدن با یک سگ عصبانی،…

“`

ما به واژه “ترس” معنا و مفهوم خاصی می‌دهیم. به طور کلی، ترس و اضطراب می‌توانند مفید باشند و به ما کمک کنند تا از موقعیت‌های خطرناک دوری کنیم، ما را هوشیار نگه می‌دارند و ما را به انجام کارها و مشکلات سوق می‌دهند.

اما اگر این احساس‌ها بیش از حد قوی شوند یا برای مدت طولانی ادامه یابند، می‌توانند ما را از انجام کارهایی که می‌خواهیم، باز دارند و زندگی را برای ما بسیار ناخوشایند کنند.

فوبیا (ترس مرضی) به معنای هراس از موقعیت‌ها یا چیزهایی است که خطرناک نیستند و به طور معمول دیگران آن‌ها را مشکل‌زا نمی‌دانند.

اضطراب و ترس‌های مرضی در کودکان

بسیاری از کودکان در مراحل مختلف زندگی خود، از برخی چیزها به شدت می‌ترسند. به عنوان مثال، کودکان نوپا بسیار به کسانی که از آن‌ها مراقبت می‌کنند وابسته‌اند و اگر به هر دلیلی از بزرگترهای خود جدا شوند، ممکن است بسیار مضطرب یا آشفته شوند. بسیاری از بچه‌ها از تاریکی یا هیولاهای خیالی می‌ترسند.

این ترس‌ها معمولاً با بزرگ‌تر شدن کودک از بین می‌روند و به طور کلی زندگی آن‌ها را تحت تاثیر قرار نمی‌دهند یا بر روند رشد آن‌ها اثر منفی نمی‌گذارند. آن‌ها ممکن است در مورد رویدادهای مهم مانند نخستین روز مدرسه احساس اضطراب کنند، اما به زودی ترس آن‌ها از بین می‌رود و می‌توانند زندگی عادی خود را ادامه دهند و از موقعیت‌های جدید لذت ببرند.

نوجوانان معمولاً ممکن است احساس ناخوشایندی داشته باشند، زیرا به ظاهرشان و اینکه دیگران در مورد آن‌ها چه فکر می‌کنند، اهمیت می‌دهند. این نگرانی به ویژه در مورد نحوه تعامل با جنس مخالف می‌تواند بیشتر باشد. معمولاً می‌توان با صحبت در مورد این نگرانی‌ها به آن‌ها کمک کرد. اما اگر این احساسات بیش از حد قوی شوند، ممکن است دیگران متوجه شوند که آن‌ها در تحصیل دچار مشکل هستند، رفتارشان تغییر کرده یا از لحاظ جسمی احساس بیماری می‌کنند.

اگر یک کودک یا نوجوان به اندازه‌ای احساس اضطراب یا ترس کند که زندگی‌اش تحت تأثیر قرار گیرد، بهترین اقدام این است که از پزشک خانواده کمک بگیرد تا به مشکلش رسیدگی شود.

کمک به افراد مبتلا به اضطراب و ترس‌های مرضی

صحبت درباره مشکل، می‌تواند در مواقعی که اضطراب ناشی از حوادث اخیر مانند جدایی از همسر، بیماری کودک یا از دست دادن شغل باشد، بسیار کمک‌کننده باشد. در مورد اینکه با چه کسی صحبت کنیم، دوستان یا نزدیکانی که به آن‌ها اعتماد دارید، گزینه‌های خوبی هستند. افرادی که به سخنان شما گوش می‌دهند و به نظراتشان احترام گذاشته می‌شود. آن‌ها ممکن است خودشان با همین مشکل مواجه بوده باشند یا کسی را بشناسند که با این مشکل دست و پنجه نرم کرده است و این می‌تواند به شما کمک کند تا بفهمید چگونه دیگران با مشکلات مشابه برخورد کرده‌اند.

– گروه‌های خودیاری: این گروه‌ها یک روش خوب برای ارتباط با افرادی هستند که مشکلات مشابهی دارند. آن‌ها می‌توانند درک کنند که شما در چه وضعیتی هستید و ممکن است راهکارهای مفیدی برای رویارویی با مشکل پیشنهاد دهند. این گروه‌ها می‌توانند بر روی اضطراب‌ها و ترس‌های مرضی تمرکز کنند یا شامل افرادی باشند که تجربیات مشابهی را پشت سر گذاشته‌اند.

– گروه‌های زنان، گروه‌های والدین داغدار، بازماندگان و گروه‌های مورد تعرض

– یادگیری روش‌های آرامش: یاد گرفتن روش‌هایی برای آرامش، مانند ریلکس کردن که می‌تواند به ما کمک کند تنش و اضطراب را کنترل کنیم، یک روش بسیار مؤثر است. ما می‌توانیم از طریق گروه‌ها و متخصصان این روش‌ها را یاد بگیریم.

“`html

اما کتاب‌ها و نوارهای تصویری متنوعی وجود دارند که از طریق آن‌ها می‌توانیم خودمان را آموزش دهیم. ایده خوبی است که این مهم را به طور مرتب و نه فقط در زمان بروز بحران تمرین کنیم.

روان‌درمانی: این یک نوع گفتگودرمانی متمرکزتر است که می‌تواند به ما کمک کند تا اضطراب‌هایمان را بفهمیم و درباره دلایل ایجاد آن‌ها که قبلاً نتوانسته‌ایم تشخیص دهیم، تفکر کنیم. درمان می‌تواند به صورت گروهی یا فردی انجام شود و معمولاً به‌صورت هفتگی برای چندین ماه ادامه می‌یابد. روان‌درمانگران ممکن است مدرک تحصیلی پزشکی داشته باشند یا نداشته باشند. اگر این کافی نباشد، انواع دیگری از کارشناسان هم وجود دارند که می‌توانند کمک کنند: پزشک خانواده، روانپزشک، روانشناس، مددکار اجتماعی، پرستار یا مشاور.

درمان دارویی: داروها می‌توانند نقش مهمی در درمان برخی بیماران مبتلا به اضطراب یا ترس‌های مرضی ایفا کنند. شایع‌ترین آرام‌بخش‌ها داروهایی مشابه با والیوم و بنزودیازپین‌ها هستند (که معمولاً قرص‌های خواب‌آور هم به این دسته داروها تعلق دارند). آن‌ها در کاهش اضطراب بسیار مؤثرند، اما می‌دانیم که می‌توانند بعد از چهار هفته استفاده مداوم، اعتیادآور شوند. وقتی بیماران سعی می‌کنند دارو را قطع کنند، ممکن است علائم ناخوشایند قطع دارو برای مدتی ادامه داشته باشد. این داروها فقط باید برای مدت کوتاهی و احتمالاً برای کمک در دوره بحرانی بیماری مصرف شوند و نباید برای درمان بلندمدت اضطراب مورد استفاده قرار گیرند.

ضدافسردگی‌ها: این داروها می‌توانند به کاهش اضطراب علاوه بر افسردگی که معمولاً به خاطر آن تجویز می‌شوند، کمک کنند. در برخی موارد، به نظر می‌رسد که داروها اثر خاصی بر انواع خاصی از اضطراب دارند. یکی از جنبه‌های منفی این داروها این است که معمولاً بین ۲ تا ۴ هفته طول می‌کشد تا اثربخشی آن‌ها احساس شود و برخی از آن‌ها ممکن است باعث عوارض جانبی مانند تهوع، خواب‌آلودگی، سرگیجه، خشکی دهان و یبوست شوند. در صورت مصرف نوع خاصی از ضدافسردگی‌ها به نام MAOI (مهارکننده‌های مونوآمینواکسیداز) ممکن است شما مجبور به رعایت یک رژیم غذایی مخصوص شوید. لطفاً برگه آموزشی ما در ارتباط با ضدافسردگی‌ها را مطالعه کنید.

بتابلوکرها معمولاً برای درمان فشار خون بالا استفاده می‌شوند. در مقادیر کم، این داروها می‌توانند لرزش‌های فیزیکی ناشی از اضطراب را کاهش دهند و قابل مصرف قبل از ملاقات با افراد یا انجام سخنرانی باشند.

غلبه بر ترس: تا به حال شده که بخواهید کاری انجام دهید یا چیزی را به دست آورید، اما صدایی در درون‌تان به شما بگوید: “این کار را انجام نده!” من به شخصه افراد زیادی را دیده‌ام که می‌خواهند کاری انجام دهند یا چیزی را به دست آورند ولی ترسشان، مانع آن‌ها می‌شود. زمانی که می‌فهمیم که نمی‌توانیم آنچه را که در زندگی‌مان می‌خواهیم، بسازیم، مثل این است که ترسی در آن نهفته است.

۱) ترس چیست؟

معنایی که در فرهنگ لغت برای ترس پیدا خواهید کرد، این است: “احساس ناخوشایندی که در مواجهه با خطر، همراه با درد، ایجاد می‌شود.” احساس ترس در مغز ما به وجود می‌آید. این حسی است که زمانی که برای اولین بار با ترس مواجه شدیم، مثلاً زمانی که با حیوان گرسنه یا وحشی در جنگل روبرو شدیم، در ما ایجاد شده است. اما بسیاری از افراد در چنین شرایطی قرار نگرفته‌اند، اما غریزه ما به طور غیرمعمول در برابر ترس واکنش نشان می‌دهد.

۲) از ترس بگذرید

چند سال پیش، یکی از رویاهای من سفر به دور دنیا بود،

“`

تحقق پیدا کرد. چندین سال در ذهن من این سفر به نظر غیرواقعی می آمد و همیشه فکر می‌کردم که توانایی انجام چنین سفری را ندارم. در طول زندگی‌ام، بی‌هدفی به سرعت افزایش یافت و هیچ ایده‌ای درباره‌ی اینکه واقعاً چه می‌خواهم، نداشتم.

تا زمانی که خود را در شرایط خاصی قرار ندهیم و توانایی‌های‌مان را پرورش ندهیم، در برابر ترس‌های بازدارنده سست و ضعیف خواهیم ماند.

شاید این احساس خیلی بی‌اهمیت به نظر برسد، اما من می‌دانم که چه حس بدی داشتم! در مرحله‌ای به این نتیجه رسیدم که نمی‌توانم به این شیوه زندگی کنم و اگر این آرزو را به حقیقت نرسانم، تا آخر عمرم خودم را سرزنش می‌کنم و افسوس می‌خورم. در نهایت از کارم مرخصی گرفتم، آیپارتمانم را اجاره دادم و سفر کردم. این اولین تصمیم جدی در زندگیم بود.

کشورهایی را دیدم که قبلاً ندیده بودم و کارهایی انجام دادم که فکر می‌کردم توانایی انجام آنها را ندارم. واقعاً سخت نبود و من خود را با شرایط سازگار کردم. به تدریج متوجه شدم که همه چیز دوباره برای من تکرار نخواهد شد. وقتی از سفر برگشتم، فهمیدم که بزرگ‌ترین آرزوی زندگیم به حقیقت پیوسته است. از خودم پرسیدم که چه چیزی مانع رسیدن من به این آرزو بود؟ آیا هیچ چیز جز ترس؟

بعد از این سفر، مهارت‌های من بسیار افزایش یافت و عزت نفس و اعتماد به نفس من به سرعت بالا رفت. اتفاقاتی برایم پیش آمد که بسیار مفید بودند.

۳) پوشش‌های ترس

ترس واقعاً موذی است، چون اشکال مختلفی دارد و نمی‌توان به راحتی آن را شناسایی کرد. آیا می‌دانید ترس به چه شکلی است؟ آیا ترس از عدم پذیرش است؟ ترس از تحقیر دیگران؟ ترس از عصبانیت کسی؟ ترس از عدم رضایت؟ یا ترس از تنهایی؟ اما بزرگ‌ترین ترس، خودمان هستیم!

ترس به ویژه از آنجا ناشی می‌شود که نمی‌توانیم با توانایی‌های خود کنار بیاییم. بسیاری از ترس‌ها به خاطر این است که احساس می‌کنیم به اندازه کافی خوب نیستیم. یکی از دلایل کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس این است که به توانایی‌های‌مان رسیدگی نمی‌کنیم. تا زمانی که خود را در شرایط خاص قرار ندهیم و توانایی‌هایمان را پرورش ندهیم، همچنان در برابر ترس‌های بازدارنده ضعیف خواهیم ماند.

بسیاری از افراد خود را در موقعیت‌های خاص قرار می‌دهند تا با ترس‌های‌شان روبرو شوند. معمولاً این کار در شرایط غیرعادی انجام می‌شود. نباید منتظر بمانیم تا یک وضعیت بحرانی پیش بیاید تا بر ترس‌هایمان غلبه کنیم. ما باید شرایطی را ایجاد کنیم تا مهارت‌ها و قدرت خود را افزایش دهیم و بتوانیم با ترس‌هایمان مقابله کنیم.

۴) توان مقابله با ترس را افزایش دهید

چگونه می‌توانیم بر ترس‌هایمان غلبه کنیم؟

در اینجا دو روش ارائه می‌شود:

الف) ریسک‌پذیر باشید

من نمی‌گویم که خود را در شرایط خطرناک قرار دهید. بلکه باید بی‌پروا باشید. همه چیز به یک مقدار ریسک فکر کنید و شرایط آن را بررسی کنید. به تدریج با بالا رفتن عزت نفس و اعتماد به نفس‌تان، ریسک‌پذیری‌تان نیز بیشتر خواهد شد.

ب) از خودتان سؤال کنید

این روش مورد علاقه من است. به طرز شگفت‌انگیزی ساده و مؤثر است. زمانی که به این فکر می‌کنید که: «من نمی‌توانم آن کار را انجام دهم»، «نمی‌توانم به آنجا بروم» و موارد دیگری که واقعاً می‌خواهید انجام دهید اما ترس مانع شما می‌شود، از خودتان بپرسید: «چگونه می‌توانم …؟»، «چگونه می‌توانستم …؟». مثلاً: «چگونه می‌توانستم مهارت و توانایی صحبت کردن در جمع را پرورش دهم؟» استفاده از جملاتی مثل «من نمی‌توانم» باعث می‌شود ذهن تنبل شود.

“`html

از سؤالاتی استفاده کنید که ذهن شما را به فعالیت وا دارد. همانطور که گفتم این روش بسیار ساده است.

البته ممکن است در عمل این کار آسان نباشد! فقط به این فکر کنید که عادات خوب را ایجاد کنید. به عبارتی دارید ذهن خود را پرورش می‌دهید تا بهتر عمل کند و به شما کمک بیشتری کند، نه اینکه تنبل شود و مانع پیشرفت شما شود.

۵) ترس هیچ‌گاه از بین نمی‌رود

شما فکر می‌کنید که ترس را در خودتان پنهان کرده‌اید! ترس بخشی از زندگی شماست و باید یاد بگیرید چگونه از آن استفاده کنید. به‌خصوص پس از اینکه ترس‌های خود را شناختید و روش‌های مقابله با آن‌ها را پیدا کنید. وقتی یک بار توانستید ترسی را از بین ببرید، سعی کنید به شکل دیگری آن را تجربه کنید.

افراد زیادی را می‌شناسم که در زندگی موفق هستند و هر چیزی که می‌خواستند را به دست آورده‌اند، اما هنوز هم عزت نفس کافی ندارند زیرا فراموش کرده‌اند که چه مسیری را طی کرده‌اند! اجازه ندهید این برای شما هم اتفاق بیفتد. یاد بگیرید که از پیشرفت‌های خود قدردانی کنید.

سایت رضیم
“`

خروج از نسخه موبایل