آیا میدانید
اسم پسر با آ : ۲۴۰ اسم زیبای پسرانه که با حرف آ شروع میشوند

اسم پسر با آ
در انتخاب اسم برای فرزندتان دقت کنید، زیرا اسم میتواند بر شخصیت فرزندتان تأثیر بگذارد. در این بخش فهرست نامهای پسرانه با حرف آ به همراه معنی و ریشههای آنها از زبانهای فارسی، کردی، ترکی، عربی، عبری و اوستایی گردآوری شده است.
با مجله اینترنتی رضیم همراه باشید تا با فهرست نامهای پسرانه که با آ شروع میشوند آشنا شوید.
فهرست اسم فارسی پسرانه با آ
اسم | معنی | |
---|---|---|
آوید | (اسم پسر و دختر) (تلفظ: āvid) به معنای دانش، خرد و عقل. در زبان اوستایی، کلمات ‘آوید، وید، ویدا’ هر سه به همین معنی به کار رفتهاند) – مشتاق و خواهان | |
آوه | نام یکی از شخصیتهای شاهنامه، دلاور ایرانی و فرمانده سپاه کیخسرو پادشاه کیانی | |
آوگان | نام یکی دیگر از شخصیتهای شاهنامه، پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی | |
آناگ | نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی | |
آموی | نام رود جیحون، که به آمودریا نیز معروف است | |
آمنید | نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی | |
آقاگل | ترکیب ‘آقا’ (که از زبان مغولی است) و ‘گل’ (از زبان فارسی) نام روستایی نزدیک اصفهان | |
آقاجان | ترکیب ‘آقا’ (مغولی) و ‘جان’ (فارسی) که عنوان محبتآمیز برای پدر یا پدربزرگ جای دارد | |
آفریدون | فریدون، یکی از شخصیتهای شاهنامه، پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش | |
آسپیان | آبتین، روح کامل، انسانی نیکوکار و پدر فریدون پادشاه پیشدادی در شاهنامه | |
آستیاژ | (تلفظ: āstiyāž) (= آستیاگس) نام آخرین پادشاه ماد به روایت یونانیان – آسپاداس، که آخرین پادشاه ماد بود و از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد | |
آسدین | نام موبدی در سده دهم یزگردی | |
آسیم | (تلفظ: āsim) در لغت زند و پازند به معنای استاد بزرگ و بالاترین مقام است، در پهلوی، ‘asēm’ به معنی نقره نیز اشاره دارد – استاد بزرگ و عظیم الشأن | |
آسیداد | نام یکی از بزرگان هخامنشی | |
آسام | سام یک شخصیت معروف در شاهنامه است. او پسر نریمان و پدر زال است و یکی از قهرمانان بزرگ ایران به شمار میآید. داستانها از زمان منوچهر، پادشاه پیشدادی، درباره او روایت میشود. همچنین نام یکی از مناطق مرزی در شمال شرقی هند که نزدیک بنگلادش واقع شده، همین نام است. | |
آژنگ | آژنگ به معنی چین و شکنی است که به روی پوست بدن، به ویژه پیشانی ظاهر میشود. همچنین به نوعی از خشم و موجهای کوچکی که بر روی سطح آب ایجاد میشود، اشاره دارد. | |
آژند | (تلفظ: āžand) به معنی گل و لای ته حوض و جوی است. همچنین کلافه نخ و در قدیم به معنای ملاط، یعنی مادهای که برای اتصال اجزا در ساختمان استفاده میشود، میباشد. | |
آزرمگان | آزرمگان به معنای شخص با حیا، مودب و سربهزیر است. او پدر فرخزاد، سردار ایرانی در زمان خسروپرویز، پادشاه ساسانی، بود. | |
آزادفروز | به معنی کسی است که آزادی را به ارمغان میآورد. نام یکی از مردان در دوران انوشیروان، پادشاه ساسانی، است. | |
آزادبه | ترکیبی از آزاد (رها) و به (سالم و خوب) است و به معنای انسانی سالم و آزاد میباشد. نام یکی از سرداران ایرانی در قرن دوم است. | |
آزاد | (تلفظ: āzād) به معنای رهایی از مشکلات و آزارها است. کسی که احساس آزادی و آسودگی خاطر میکند. این واژه همچنین به گیاهان و درختانی اشاره دارد که در جنگل رشد میکنند و از نگرانیهای دنیوی آزاد هستند. | |
آریز | نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج است. | |
آریه | نام یکی از سپهداران ایرانی که حامی کورش صغیر، پادشاه هخامنشی بود. | |
آریوراد | نام پسر اردشیر دوم، پادشاه هخامنشی. او ایرانی و جوانمرد بود. | |
آریوداد | ایرانداد، به معنای داده شده از سوی ایران. | |
آریوبرزن | آتش ایرانی، نمادی از قدرت و خشم ایرانی. نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی در زمان داریوش سوم که با اسکندر مقدونی جنگید. | |
آریو | (تلفظ: āriu) به معنی مرتبط با قوم آریایی و شبیه آریاییها. نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی در زمان داریوش سوم که با اسکندر مقدونی جنگید. | |
آرین | به معنای مرد آریایی و متعلق به نسل آریایی. | |
آریامهر | به معنای کسی که از محبت آریایی برخوردار است. او یکی از سرداران داریوش سوم بود و این لقب در تاریخ ۱۳۴۴ به محمدرضا پهلوی به مناسبت ۲۵مین سال سلطنتاش داده شد. | |
آریامنش | به معنای کسی که دارای رفتار و خوی آریایی است. نام پسر داریوش، پادشاه هخامنشی. | |
آریاگیو | به معنای آریا به همراه گیو (که به معنای سخنور است). | |
آریافر | دارای شکوه و عظمت آریایی | |
آریاک | نام یکی از سران ایرانی و مسئول کاپادوکیه | |
آریارمن | نوازنده آریایی، فرح بخش از نسل آریایی | |
آریارامنه | آرامش بخش آریایی ها، پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی | |
آریاراد | آریایی شجاع و دلیر، آریایی با سخاوت – آریا+راد (سخاوتمند دلیر دانا و با شجاعت) نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی | |
آریابرز | شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی | |
آریابد | (تلفظ: āriyābod) (آریا + بد، bod (پسوندی برای محافظ یا مسئول) )، بزرگ و رئیس قوم آریایی، نگهبان نژاد آریایی – آریا + بد (صاحب و سرور) سرور قوم آریایی، رئیس آریاییان | |
آریابان | نگهبان قوم آریایی | |
آریاپاد | آریاپاد نگهبان قوم آریایی | |
آریاسب | دارنده اسب ایرانی، یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی | |
آریا | (تلفظ: āriyā) آزاد، نجیب، گروهی از نژاد سفید که از زمانهای قدیم در ایران، هند و اروپا زندگی میکردند، نژاد هند و اروپایی – قومی که در زمانهای خیلی دور با هم زندگی کردهاند و سپس به دو گروه تقسیم شدهاند، یکی به هند و ایران و دیگری به اروپا رفتند. نام کشور عزیز ما ایران از این کلمه نشأت گرفته است. | |
آری | آریایی، نام یکی از ناحیههای باستانی ایران که شامل خراسان و سیستان کنونی بوده است، نام یکی از طوایف چادرنشین مازندران | |
آروین | (تلفظ: ārvin) آزمون و تجربه، چیزی که امتحان شده است – تجربه و آزمایش | |
آرون | (تلفظ: ārvan) ویژگی نیک، فضیلت، کردار خوب – صفات نیک و رفتار پسندیده | |
آروکو | ایرج، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی، فرد نجیب و با اصالت | |
آرمین | (تلفظ: ārmin) (در ذکر نامها) نام چهارمین پسر کیقباد، رئیس قوم کیانی، نژاد آرمین – یکی از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد، همواره پیروز | |
آرشین | آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی است که به خاطر مهارتش شناخته میشود و همچنین به معنی دوستداشتنی نیز میباشد | |
آرشاویر | (تلفظ: “““html | |
آرشهویر | مردی که پاک و مقدس است، هفتمین پادشاه اشکانی ایران که ممکن است فرهاد چهارم یا پنجم باشد – نام یکی از پادشاهان اشکانی | |
آرشان | به معنای مرد نر، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی | |
آرشام | به معنای کسی که قدرت و نیروی خرس را دارد. پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خانواده هخامنشی – به نوعی به نیروی خرس اشاره دارد | |
آرشاک | نامی در پارسی باستان که به اشک و ارشک اشاره دارد. | |
آرشا | به معنای مقدس و دارای ارزش معنوی – به نوعی با مفهوم مقدس بودن مرتبط است | |
آباد | به معنای تندرست، مرفه و آراسته | |
آبدست | به معنای چابک، تردست و تند و سریع | |
آبادیس | نام یکی از پزشکان در دوره هخامنشی | |
آباریس | موبدی معروف در زمان هخامنشی | |
آباگران | نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی | |
آبان | به معنای آبها، ماه هشتم سال شمسی، همچنین روز دهم هر ماه نیز نامیده میشود و همچنین نام فرشتهای که مسئول آب است | |
آبان داد | به معنای کسی که در ماه آبان به دنیا آمده است | |
آبان زاد | به معنای کسی که متولد آبان است | |
آبان سا | به معنای شبیه یا مانند آبان | |
آبان یاد | به معنای یاد آبان یا یادآوری آبان ماه | |
آبرو | به معنای حیثیت، شرف و منزلت | |
آبستا | به معنای اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که اصول و بنیاد دین زرتشتی را تشکیل میدهد | |
آبش | به معنای شاداب و با طراوت، شخصی که اطراف خانه را با غذا و نوشیدنی مزین میکند | |
آبکار | به معنای سقا، فروشنده آب، حکاک و سازنده نگین، همچنین نام یکی از بزرگان ارمنی در خانواده اشکانی | |
آبلاتکا | یکی از نامهای ایران باستان | |
آبو | به معنای آب یا نیلوفر آبی، همچنین به معنای دایی | |
آبی | به معنای رنگ آب یا نیلی | |
آپاسای | “““html | (تلفظ: āzar pād) کسی که آتش را نگه میدارد، نام موبدی معروف در زمان های قدیم که وظیفهاش حفظ آتش مقدس بود. |
آذرپناه | کسی که از آتش محافظت میکند، نامی برای افراد متدین که به نگهداری آتش زرتشتی میپرداختند. | |
آذری | منسوب به آتش، مربوط به آتش و ویژگیهای آن. | |
آذرینوش | نام فردی مرتبط با آتش، به احتمال زیاد شخصیت مهمی در تاریخ و فرهنگ ایرانی. | |
آذرکوه | نام کوهی که احتمالا به آتش و ویژگیهای آن نسبت داده میشود. | |
آذربند | کسی که آتش را کنترل میکند و از آن مراقبت میکند. | |
آذرمیدان | محل یا میدانی که به آتش اختصاص داده شده و مکان تقدس به شمار میرود. | |
آذریزن | کسی که با آتش کار میکند، به طور خاص در کارهای هنری و صنایع دستی. | |
آذرگفته | گفته یا سخنی که به آتش مربوط میشود یا آن را توصیف میکند. | |
آذرباد | اسم دیگری برای آذرپناه یا کسی که نگهداری آتش را بر عهده دارد. | |
آذرجوش | شخصیتی در قصه سمک عیار. | |
آذرخش | (تلفظ: āzaraxš) به معنی صاعقه و برق، همچنین نام نهمین روز از ماه آذر است. (گاهی آذرگشسب را هم آذرخش میگویند). | |
آذرپی | کسی که قدمی مانند آتش دارد. | |
آذرداد | به معنای داده آتش، پدر آذرباد از خانواده کیانیان. | |
آذرشب | (تلفظ: āzar šab) به معنای شسته در آتش، همچنین نام سمندر و نوعی پنبه کوهی. او فرشتهای است که محافظ آتش است و همیشه در آتش زندگی میکند. این نام همچنین به آتشکدهای که گشتاسب در بلخ ساخته، اشاره دارد. | |
آذرشسب | کوتاه شده آذرگشب، به معنای آتش جهنده و فرشتهای که نگهبان آتش است. | |
آذرشن | به معنای آفتابپرست سمندر و نام یک پهلوان ایرانی در داستان گرشاسب نامه. | |
آذرطوس | اسم دیگر آذرتوس، در داستان وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد. | |
آذرتاش | ترکیب آذر (که در فارسی به معنای آتش است) و تاش (به زبان ترکی) به معنی دو نفر که اجاق و بخت مشترکی دارند. | |
آذرتوس | اسم دیگر آذرطوس، در داستان وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد. | |
آذرفر | به معنای دارای شکوه و جلال مانند آتش، نام یکی از شخصیتهای بزرگ در زمان هخامنشیان. | |
آذرگشسب | کوتاه شده آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس که محافظ جهان است و نام فرشتهای است که به آتش مربوط میشود. | |
آذرنرسی | نام پسر هرمز دوم، پادشاه ساسانی. | |
آذروان | به معنی نگهبان آتشکده و در واقع همان آذربان است. | |
آذرکیش | به معنای آتشپرست و فردی که دین زرتشتی دارد. | |
آذرکیوان | نام یک موبد زرتشتی و مؤسس آیینی به همین نام. | |
آراد | (تلفظ: ārād) نام فرشتهای است که بر دین و تدبیر اموری که مربوط به روز آراد است، نظارت دارد. همچنین نام روز بیست و پنجم ماه شمسی در ایران باستان است که در این روز نو پوشیدن خوشیمن و سفر کردن بدیمن بوده. | |
آرام | (تلفظ: ārām) به معنی سکون و آرامش، آسایش، صلح و آشتی است. همچنین به دلایل قدیمی، آرامشبخش و تسلیبخش و به معنای مکان ساکت و سنگین است. | |
آران | (تلفظ: آران) (در اعلام) این اسم به چند چیز اشاره میکند: نام پادشاه آذربایجان در زمانهای باستان، نام یک شهر در کاشان، شهری که قباد آن را ساخت، و همچنین نام منطقهای در شمال غربی ایران نزدیک دریای خزر (کشور آذربایجان) که دارای آب و هوای گرم است. همچنین شامل یک شهر قدیمی است که قباد آن را تأسیس کرد. | |
آرپان | این واژه به قوم آریایی مربوط میشود. برای اطلاعات بیشتر به ایران مراجعه کنید. | |
آرتا | به معنای پاک است و همچنین نام یک قهرمان ایرانی است. در اوستا کلمه “ارتا” به معنای مقدس آمده است. | |
آرتاباز | (تلفظ: آرتا باز) این نام به فرماندهی در زمان کوروش اشاره دارد و همچنین نام چند پادشاه از ارمنستان و آسیای صغیر در زمانهای هخامنشی و اشکانی است. او فرمانده گردونههای کوروش پادشاه هخامنشی بود. | |
آرتابان | (تلفظ: آرتابان) این نام معادل اردوان است. | |
آرتام | والی فریگه در زمان کوروش پادشاه هخامنشی بود. | |
آرتان | (تلفظ: آرتان) این نام به برادر داریوش و پسر ویشتاسپ اشاره دارد. او برادر داریوش پادشاه هخامنشی بود. | |
آرتمن | این نام به برادر بزرگتر خشایارشاه، پسر کوروش پادشاه هخامنشی اشاره دارد. | |
آرتیمان | این واژه متشکل از “آرتی” به معنی پاک و مقدس و “مان” به معنی تفکر است. بنابراین به معنای “اندیشه مقدس” است. همچنین نام یک روستای تابع تویسرکان است که زادگاه میر رضیالدین آرتیمانی شاعر معروف دوران صفوی است. | |
آرتین | (تلفظ: آرتین) به معنای وابسته به آرت، که به پاکی و تقدس اشاره دارد. او همچنین هفتمین پادشاه ماد و یکی از شخصیتهای معروف شاهنامه به نام آرش، قهرمان زمان منوچهر پادشاه پیشدادی است که در تیراندازی مهارت داشت. | |
آرخا | به معنای آرکا، که به عنوان مایه اطمینان و پیشتاز به شمار میآید. | |
آردا | این نام به معنای آرشا و مقدس است. | |
آرسام | (تلفظ: آرسام) یک شکل دیگر از واژه آرشام است و به معنای خرس و زورمند دارد. او پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی بود. | |
آرسان | این نام به پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی اشاره دارد. | |
آرسین | به معنای پسر آریایی است. |
بیشتر بخوانید :
اسامی ترکی پسرانه با آ
“`
نام | معنا | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
آیهان | آیهان = آیخان (آی + خان) یعنی پادشاه ماه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آیکان | آیکان = آیقان (آی + قان) به معنای کسی است که خونش مانند ماه شفاف و پاک است، اصیل و نجیب | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آیدین | به معنای شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آیخان | آیخان (آی + خان) به معنای پادشاه ماه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آیتونا | به معنای زیبا و درخشان مانند ماه در ترکی، و در فارسی به معنای “حالا” و “در حال حاضر” نیز هست. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آیتکین | به معنای غلام ماه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آیتغمش | یعنی زاده ماه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آیتاش | به معنای همتای ماه، همچنین نام شخصی در دوره سامانیان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آی بک | به معنای بت یا صنم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آنیل | یعنی معروف و نامدار | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آنوشه | (اسم برای پسر و دختر)، به معنای خوشی و شادی، همچنین به معنای داماد و پادشاه نوجوان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آماندا | به معنای “در امان تو” یا “در پناه تو” | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آلتونتاش | به معنای “همانند طلا” که از آلتون (طلا) و تاش (پسوند شباهت) به وجود آمده و نام حاجب سلطان محمود غزنوی است که به فرمان وی حاکم خوارزم شد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آلپ تکین | به معنای مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان و یکی از امرای آل بویه است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آلپ ارسلان | به معنی شیر مرد و شیر شجاع، که کنایهای از مرد شجاع و نترس است. این نام متعلق به یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی بود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آلب | (سکون لام و ب) به معنای دلیر و پهلوان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آریتما | نام یکی از سران ماد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرویج | به معنای همیشه سبز، باطراوت و شاداب | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرنا | به معنای آریایی نژاد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرکا | به معنای مایه اطمینان و پیشتگری | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرخا | آرکا، یعنی مایه اطمینان و پیشتگری | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آراز | ارس؛ (اَعلام) قهرمان متعلق به طایفه آس | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آذرتاش | آذر (به فارسی) + تاش (ترکی)، به معنای دو نفر که اجاق و بخت یکسانی دارند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آذراوغلی | به معنای پسر آذر بایجان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آدی گوزل | به معنای خوش نام، که معمولاً درباره حضرت محمد (ص) به کار میرود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آدیش | (تلفظ: ādiš) به معنای آذر، آتش؛ در زبان عامیانه به آتیش (آتش) یا اخگر و شراره آتش نیز اطلاق میشود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آدی | به معنای امینتر و امانتدارتر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آداش | به معنای همنام و هم اسم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آتیجی | به معنای تیر انداز ماهر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آتیلا | (آت به معنای اسب + یلا (صفت)) یعنی چابک و شجاع؛ به عنوان یک نام نیز به کار میرود | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بیشتر بخوانید :
اسامی کردی پسرانه با آ
“`html |
نام یکی از سران ماد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آری | نام یکی از سران ماد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آران | (تلفظ: ārān) (در اعلام) نام پادشاه آذربایجان در زمانهای قدیم، نام یک شهر در کاشان، نام شهری که قباد آن را ساخته است، نام منطقهای در شمال غرب ایران و غرب دریای خزر (کشور آذربایجان) که دارای آب و هوای گرم است، همچنین نام یک شهر تاریخی که قباد آن را بنا کرده است. |
لیست کامل اسمهای عربی پسرانه با آ
اسم | معنی |
---|---|
آیت الله | نشانهای از خداوند |
آیت | آیه، نشانه، فرد برجسته و شاخص، کسی که از نظر ظاهری بسیار زیباست |
آمین | اجابت کن، یکی از نامهای خداوند |
آکام | سرزمین بلند، زمینهای مرتفع؛ تپهها. |
آقامیر | (مغولی) + میر (عربی) = سلطان بزرگ، امیر محترم، نام یک روستای نزدیک بیرجند |
آصف | تدبیر، مشاور با خرد، نام وزیر سلیمان (ع)، عنوان وزرای ایرانی در دوران اسلامی |
آزر | نام پدر ابراهیم خلیل (ع)، اسبی که پاهای عقبیاش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است. |
آدی | امینتر، امانتدارتر |
آبی | سرکش، یاغی، نافرمان |
آباذر | ابوذر |
آبدین | بهرا و جامد؛ جمع آبد (به کسر ب) |
بیشتر بخوانید :
اسمهای پسرانه اوستایی – پهلوی با آ
اسم | معنی | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
آیین (آئین) | (پهلوی) دین، روش، شیوهای مناسب؛ (در گذشته) جلال و شکوه | ||||||
آریوداد | داده ایران، ایرانداد | ||||||
آرش | درخشان؛ (به عنوان نام) نام یکی از تیراندازان زمان منوچهر | ||||||
آرسِن | انجمن، گروه؛ (در عبری) مرد مبارز. | ||||||
آرتا | مقدس، راستگو، درستکار. | ||||||
آذرباد | نام یک موبد در زمان شاپور دوم |
آتین | در زبان زند و پازند جدید، به معنای نو یا جدید است. |
آتور | به معنی آتش و آذر؛ همچنین یکی از بخشهای تقویم قدیمی ایران است. |
آتبین | این اسم به معنی عضو خانواده «آثویه» است و به روح نیک و کامل اشاره دارد که یکی از شخصیتهای شاهنامه است. |
آتروپات | این نام به صورت دیگری از آذرباد و آذرپناه است که به نگهدارنده آتش اشاره دارد. |
آتربان | به معنای نگهبان آتش و پیشوای دینی است. |
آترابان | در واقع، این اسم هم به نگهبان آتش و پیشوای دینی اشاره دارد. |
آبلاتکا | این اسم، از نامهای باستانی ایران است. |
آبتین | اسم پدر فریدون، پادشاه پیشدادی، و یکی از شخصیتهای شاهنامه فردوسی است. به معنای روح کامل و انسان نیکوکار است. |
اسامی پسرانه عبری که با آ شروع میشوند
اسم | معنی |
---|---|
آلیا | به معنای الیاس است. |
آشر | به معنای شاد و خوشحال، اسم یکی از پسران یعقوب (ع) است. |
آزران | به آزر مربوط میشود. آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و اسم نژادی از اسب با پاهای سیاه و دستانی به رنگ دیگر است. |
آرمیا | به معنای بزرگداشت و نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و همچنین لقب حضرت خضر نبی و حضرت علی (ع) است. |
آرسن | به معنای مرد مبارز است. |
آدم | این اسم اشاره به نخستین بشری که خدا آفرید دارد و به انسان گندمگون و آهوئی سفید که روی پوستش خطوط خاکی دارد، اشاره میکند. |
آچیم | نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همزمان با حضرت مریم بود، به معنای خداوند استقرار خواهد یافت. |
آبراهام | به معنی ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام است. |
آبرام | صورت دیگری از ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام و اسم یکی از پیامبران بزرگ به نام خلیل الله و همچنین نام سورهای در قرآن کریم است. |
اسامی پسرانه سنسکریت که با آ شروع میشوند
- آپادا : کسی که خود را به خداوند سپرده است، متوکل.
- آپاداش : آموختن علوم معنوی از مرشد.
- آپنیتا : مقرب، بنده خاص پروردگار.
- آتیتی : به معنای مهمان است.
- آدبهاوا : تولد حقیقی را نشان میدهد.
- آدهاوا : نزدیکترین دوست خداوند، نام نزدیکترین همنشین کریشنا در افسانههای هندی.
- آروشا : به معنای روشنایی و نور خورشید است.
“`
اسامی پسرانه گیلگی با حرف آ
- آئیل : نام پرندهای است.
- آهیل : مرغی که انجیر میخورد.
- آهین : به معنای آهن.
اسامی پسرانه ارمنی با حرف آ
- آرارات : نام کوهی در آذربایجان که طبق یک داستان، کشتی نوح بر روی آن نشسته است.
- آرتوش : یکی از نامهای باستانی ارمنی.
- آریس : به معنای برزگر.
- آریسنا : به معنی آریستاکس، برزگر، کشاورز.
اسامی پسرانه لاتین با آ
- آدرین : آدریانوس، یکی از پادشاهان روم که فتوحات زیادی داشت و به ادبیات علاقهمند بود.
- آریان : (تلفظ: āriyān) به معنای متعلق به آریا، آریایی، آریا – نام دختری در افسانهها که بسیار مقدس است و دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان نامیده میشود.
- آریسته : در اساطیر یونان، به معنای آریستئوس، پسر اپولون که مردم را در تربیت زنبور عسل آموزش داد.
- آنتی گون : حاکم بابل در زمان اسکندر مقدونی.
اسامی پسرانه آشوری با (آ)
- آدارایل :به معنای خداوند یاری کننده.
- آدورا : از داستان گیلگمش بابلی، به معنای کمک کننده و مددکار.
- آشور :به معنای تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد و همچنین به گوشهای در موسیقی محلی اشاره دارد.
- آشینا : به معنای قوی، نیرومند و زورمند.
اسامی پسرانه یونانی با حرف آ
- آدریان : به معنای آدریانوس، نام یکی از امپراتوران روم.
- آدریانوس : نام یکی دیگر از امپراتوران روم.
اسم پسرانه بلوچی که با آ شروع میشوند
آدینگ : به معنای کسی که در روز جمعه به دنیا آمده است.
اسامی پسرانه به ترتیب حروف الفبا
جدول اسامی پسرانه با اول حرف مورد نظر | |||||||
الف (اَ.اِ.اُ) | آ | ب | پ | ت | ث | ج | چ |
ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س |
ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف |
ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه (ه،هـ) |
ی |