آیا میدانید
اسم پسر با ک : منتخبی از اسامی خاص پسرانه که با ک شروع می شوند

“`html
اسم پسر با ک
اسم پسر با ک : در فرهنگ اسلامی توصیه شده که پیش از زاده شدن فرزند، پدر و مادر باید نامی برای او در نظر بگیرند. این نامگذاری چه برای دختر و چه برای پسر اهمیت دارد.
امام علی (ع) بیان فرمودهاند: “بهتر است فرزندتان را پیش از تولد نامگذاری کنید. اگر نمیدانید که فرزندتان پسر است یا دختر، میتوانید نامی مناسبی برای آنها انتخاب کنید، زیرا در روز قیامت، مردم با نامهایشان فراخوانده میشوند و اگر برای فرزندی که سقط شده نامی تعیین نکرده باشند، در قیامت از والدین بازخواست خواهد شد.”
اسامی فارسی پسرانه که با حرف ک شروع میشوند
ردیف | اسم | معنی |
1 | کورنگ | نام پسری به نام گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی |
2 | کورش | پادشاه هخامنشی، به معنای فرزند پاک و برتر |
3 | کاوه | شخصیت معروف در شاهنامه، نام آهنگری ایرانی در زمان ضحاک |
4 | کوچک | به معنای تنگ، محقر، بچه یا خُرد |
5 | کوت | به معنای کوتاه شدن یا خم شدن، از شخصیتهای شاهنامه |
6 | کندرو | نام پیشکار ضحاک، از شخصیتهای شاهنامه فردوسی |
7 | کندر | صمغی سفید و خوشبو که از درختی خاردار مشابه درخت مورد بهدست میآید |
8 | کنارنگ | به معنای مرزبان یا حاکم |
9 | کمبوجیه | به معنای خوشبختی و زندگی کامروایی، نامی از پادشاهان هخامنشی |
10 | کمانگیر | به کسی میگویند که در فن تیراندازی بسیار ماهر است |
11 | کلباد | به معنای ‘دارای بوی گل’ |
12 | کلاهور | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس |
13 | کشواد | از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر گودرز و یکی از پهلوانان دوره فریدون |
14 | کسری | به معنای خسرو پرویز یا خسرو |
15 | کیهان | به معنای جو یا دنیا |
16 | کیومرث | اولین شاه در جهان و ایران، طبق شاهنامه |
17 | کیوس | نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان |
18 |
“““html کیوان |
ستاره زحل است و نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور، پادشاه ساسانی. |
19 | کیکاووس | پادشاه عادل و با اصالت، یکی از شخصیتهای شاهنامه و دومین پادشاه کیانی، پسر کیقباد. |
20 | کیقباد، کیغباد | پادشاه محبوب و عزیز، که یکی از شخصیتهای شاهنامه محسوب میشود. |
21 | کیسان | به معنای کسی که مانند پادشاه، رفتار و منش شاهانه دارد. |
22 | کیخسرو | یکی از پادشاهان بسیار بزرگ در شاهنامه. او فرزند سیاوش و نوه کیکاووس و نوهای کیقباد است. |
23 | کیاوش | کسی که ویژگیهایی مانند پادشاهان و بزرگان دارد؛ آزاد مرد و بزرگ مرد. |
24 | کیانمهر | به معنی فرد بزرگوار و دوستی شاهانه، که سرآمد پادشاهان و خورشید پادشاهان است. |
25 | کیانوش | از ترکیب “کیا” به معنی پدر و “نوش” به معنی دوست تشکیل شده است. |
26 | کیان | به معنی پادشاه، بزرگمرد و بزرگمنش است. |
27 | کیاشا | به معناي پادشاه، سلطان، حاكم و فرمانروا است. |
28 | کیارزم | ترکیب “کیار” به معنی پادشاه و “رزم” به معنای نبرد است. |
29 | کیارخ | کسی که دارای چهره و صورت شاهانه است، که به گفتار “کیاچهر” نیز نزدیک است. |
30 | کیاراد | پادشاهی جوانمرد است. |
31 | کیاچهر | کسی که چهرهاش مانند سروران و پادشاهان شکوهمند است. |
32 | کیاجور | به معنای عاقل و دانا است. |
33 | کیا | پادشاه، سلطان، حاکم و فرمانروا است. |
34 | کی منوش | از پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی طبق روایت تاریخ سیستان است. |
35 | کی زاد | زاده پادشاه یا بزرگان به شمار میرود. |
36 | کی راد | پادشاهی بخشنده است. |
37 | کی آذر | ترکیب “کی” به معنی پادشاه و “آذر” به معنای آتش؛ پادشاه آتش است. |
38 | کهیلا | از شخصیتهای شاهنامه که نام دلاوری از سپاه افراسیاب تورانی است. |
39 | کیازند | به معنای پادشاه بزرگ است. |
40 | کیارنگ | رنگی پاکیزه و لطیف است. |
41 | کیارش | از شخصیتهای شاهنامه فردوسی، نام او نیز به همین نام مشهور است. |
41 | کیارس | نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، که از ترکیب “کی” و “آرش” به وجود آمده است. |
42 | کیارش | کیارش، یکی از شخصیتهای شاهنامه و دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی است. |
43 | کهیار | کوهیار، به معنای کوهنشین، برادر مازیار فرمانروای طبرستان است. |
44 | کهرم | کهرم، دلاور تورانی در سپاه افراسیاب، یکی از شخصیتهای شاهنامه است. |
45 | کهار | گهار، سردار تورانی دیگر و جزئی از سپاه افراسیاب در شاهنامه میباشد. |
46 | کوهین | کوهین به معنی مرتبط با کوه، نام گیاهی با ریشهای شبیه به نی است. |
47 | کوهیار | همانطور که گفته شد، کوهیار برادر مازیار فرمانروای طبرستان است و کوهنشین به شمار میرود. |
48 | کوهشاد | کوهشاد نام یک روستا در استان هرمزگان است. |
49 | کوهسار | کوهسار به معنای محلی با کوههای فراوان و کوهپایهای است. |
50 | کوهرنگ | کوهرنگ، نام یک دره و رودخانه در زردکوه بختیاری است. |
51 | کولیار | کولیار یک ده در دهستان مشکین باختری و در بخش مرکزی شهرستان خیاو قرار دارد. |
52 | کوشیار | کوشیار به فردی اطلاق میشود که بسیار تلاش میکند. |
53 | کوشان | کوشان یعنی کسی که سعی و تلاش زیادی دارد، ساعی و کوشا است. |
54 | کوشاد | کوشاد به ریشه گیاهی خوشرنگ اطلاق میشود. |
55 | کوشا | کوشا به معنای پرتلاش و جدی، کسی که فعال و سختکوش است. |
56 | کوروس | کوروش، که به عنوان کوروش کبیر شناخته میشود، یکی از پادشاهان قدرتمند ایران و سازنده تخت جمشید است. |
57 | کسرا | کسرا نام پادشاه ساسانی انوشیروان، پسر قباد است. |
58 | کروخان | کروخان از شخصیتهای شاهنامه، دلاوری تورانی و فرزند ویسه در سپاه افراسیاب است. |
59 | کراخان | کراخان نام پسر بزرگ افراسیاب تورانی میباشد. |
60 | کدمان | کدمان نام واقعی داریوش پادشاه هخامنشی است. |
61 | کبوده | کبوده درختی راست و بلند به نام درخت بیدمشک است که یکی از شخصیتهای شاهنامه نیز میباشد. |
62 | کاویان | کاویان به معنی سلطنت و جستجو کننده پیشرو است. |
63 | کاووش | کاووش به معنی جستجو، بررسی و تحقیق میباشد. |
64 | کاووس | کاووس شخصیت دیگری در شاهنامه است که نامش کیکاووس است. |
65 | کیان | کیان به معنای پادشاهی و فرمانروایی است. | کاوک | کاوه |
66 | کاوان | کاویان، مربوط به کاوه |
67 | کامیار | بختیار، کامجو، کامران، کامیاب، موفق |
68 | کامیاب | کسی که به خواستهها و آرزوهایش رسیده باشد، پیروز |
69 | کاموس | شخصیتی از شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی |
70 | کارینا | چهارمین سرزمین از ممالک زیر نظر پارت که به وسیله ولات اداره میشده، نام باستانیاش کارینا است |
71 | کارنگ | چرب زبان، فردی با زبان خوب |
72 | کارن | نام سردار لشکر مهرداد در زمان اشکانی. شجاع و دلاور |
73 | کاردار | وزیر، حاکم، مأمور سیاسی یک دولت |
74 | کابی | شخصی که به کاوه آهنگر مربوط میشود |
75 | کامگار | کامگار یعنی خوشبخت، یعنی کامیاب، یعنی کامران. |
76 | کامکار | دولتمند، سعادتمند، کسی که به خواستههایش رسیده. |
77 | کامبوزیا | نام گرفته از کمبوجیه، پسر کورش |
78 | کالو | به معنی تنه، بدن، صورت یا شکل |
79 | کاکی | پرگوئی، پرحرفی، پرچانگی کردن |
80 | کاکو | نام دلاوری تازی که نبیره ضحاک در زمان منوچهر، پادشاه پیشدادی است و از شخصیتهای شاهنامه نیز هست. |
81 | کاکله | شخصیتی از شاهنامه |
82 | کامشاد | ترکیبی از کام (خواسته، آرزو) و شاد |
83 | کامروا | بختیار، شادکام، کسی که به خواستههایش رسیده. |
84 | کامران | کسی که خوش میگذرانند، عیاش، کامجو، کامیاب و نیکبخت. |
85 | کامدین | به معنی خواسته دین، نام یکی از دانایان دین زردشتی |
86 | کامداد | نام وزیر و مشاور آبتین |
87 | کامجو | کسی که به خوش گذران و عشرت طلب است، عیاش و خواستار کام |
88 | کامبیز | کام به اضافه دو و زندگی برابر با خوشبختی و کامیابی در این دنیا و آن دنیا |
“““html
بیشتر بخوانید :
اسامی زیبای عربی که با ک شروع میشوند
ردیف | اسم | معنی |
1 | کمال الدین | کامل در دین، باعث کمال دین |
2 | کمال | بالغ، پخته، رسیده، دارای wisdom و معرفت، درجه |
3 | کلیم الله | کسی که خدا با او سخن گفته، لقب موسی (ع) |
4 | کرم الله | بخشش و محبت خداوند |
5 | کرم | بزرگواری، بخشندگی، و لطف |
6 | کرام الدین | بزرگوار دین |
7 | کامل | تام، کامل، جامع، بدون عیب، بی نقص |
8 | کافی الدین | لایق و کارآمد در دین |
9 | کاظم | کسی که خشم خود را فرو مینشاند، صبور، لقب امام هفتم شیعیان |
10 | کلیم | هم سخن، سخنگو، لقب موسی (ع) |
11 | کسا | عبای ضخیم |
12 | کیسان | کی به معنی پادشاه و سان پسوند شباهت است. کیسان یعنی مانند پادشاه |
13 | کمیل | به معنای کامل و کامل کننده است. آقا و مرد بخشنده. به کمال رسیده و دانا و درستکار |
14 | کمال الملک | آنکه باعث کمال سرزمین و ملک است |
15 | کریم | بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند، گشاده دست، مکرم، واهب |
16 | کاد | ریشه عبری: نام پسر یعقوب (ع) |
بیشتر بخوانید :
اسامی شیک پسرانه یونانی با ک
کارانوس : سردار مقدونی در زمان اسکندر
اسامی خاص ارمنی پسرانه با حرف ک
کارو : به معناي نجات دهنده
اسم پسر هندی – سنسکریت با ک
کریشنا : در زبان سانسکریت و آئین هندو به معنای جذاب و متعالی است.
با تشکر از همراهی شما کاربران با مجله اینترنتی رضیم :
بنا به درخواست مکرر شما عزیزان برای انتخاب اسم پسرانه با حرف
“““html
بنا به درخواست مکرر شما عزیزان برای انتخاب اسم پسرانه با حرف
“““html
سلام! ما به شما یک مجموعه از زیباترین نامهای پسرانهای که با حرف ک شروع میشوند معرفی میکنیم. امیدواریم از این صفحه بهرهمند شوید و آن را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
اسامی پسرانه به ترتیب حروف الفبا
جدول اسامی پسرانه با اول حرف مورد نظر | |||||||
الف (اَ.اِ.اُ) | آ | ب | پ | ت | ث | ج | چ |
ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س |
ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف |
ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه (ه،هـ) |
ی |
“`