لباس مقدس پزشکی را آلوده به دلالی نکن! (2 نکته مهم)

“`html
مطب بسیار آرام و ساکت بود و بیماران در حال انتظار برای ورود به اتاق پزشک بودند. فقط صداهای ناله یک یا دو نفر از بیماران در اتاق شیمی درمانی در کنار ما به گوش میرسید.
دختری جوان در کنارم نشسته بود که چهرهاش بسیار رنگ پریده و بدنش خیلی لاغر بود. حالتی که دستانش ضعیف و پاهایش بیرمق به نظر میرسید، اصلاً با سنش جور در نمیآمد.
هر دو از سکوت چرایی کلافه شده بودیم و چه چیزی بهتر از یک گپوگفت زنانه میتوانست زمان انتظار را سپری کند. وقتی فهمید من خبرنگار هستم، نزدیکتر شد و با حالتی شبیه کسی که بخواهد راز بگوید، گفت: میتوانی صحبتهایم را بنویسی و به پزشک من برسانی؟
گفتم، چرا خودت به او نمیگویی؟
او دستم را آرام گرفت و ادامه داد: دیگر نمیخواهم به مطبش بروم اما دلم میخواهد صحبتهایم را بشنود و فکر کند به رفتار خودش!

با گفتن این حرف، او با نگاهی به دیگر بیماران حاضر در اتاق انتظار گفت: برای من که خیلی دیر شده اما شاید با گفتن این حرفها، مهربانی و کمکهایی که میتوانست صرف من شود، نصیب بیمار دیگری شود و او بتواند از زندگی لذت ببرد.
با نگاهم از او خواستهام که ادامه دهد.
ادامه داد: دو سال پیش به سرطان مبتلا شدم و در حالی که خانوادهام شرایط مالی خیلی بدی دارند، با هرچه داشتیم و نداشتیم، درمانم را شروع کردم. سفرها به بیمارستان و مطب آغاز شد، شیمی درمانی با هزینههای بسیار زیاد، آزمایشها و دارویی که قیمتهایش سرسامآور بود. تازه بعد از اینها باید تقویت میشدم و نوع غذایی که میخوردم هم با زندگی فقیرانه ما سازگاری نداشت.
لباس مقدس پزشکی را آلوده به دلالی نکن!

به جز اینها، باید مرتباً به مطب دکتر میرفتیم و هر بار هم باید هزینههای ویزیت دکتر را میپرداختیم. چیزی که همیشه بر زبان پزشک من بود فقط بحث پول و هزینه بود…
با اینکه من و پدر و مادرم همیشه از فقر مینالیدیم، حتی یک بار هم از حق ویزیت خود در مطبش گذشت نکرد و بارها با جیب خالی به خانه برگشتیم تا دوباره از نو شروع کنیم. تا اینکه نیاز به عمل جراحی پیدا کردم و پدرم هرچه داشت و نداشت را فروخت تا هزینه عمل را پرداخت کند.
این دختر بیمار گفت که پس از این، دیگر توان پرداخت ویزیتهای دکتر را هم نداشتیم و با وقفهای که به علت فقر در ادامه درمانم پیش آمد، حال من بدتر شد و دیگر نمیتوانستم روی پاهایم بایستم؛ با کمک یکی از بستگان به مطب دکتر رفتیم که در خیابانی شلوغ و در طبقه پنجم قرار داشت.
هرچی تلاش کردیم نتوانستم از ماشین پیاده شوم و حالت تهوع وحشتناکی هم داشتم. بنابراین پدرم به مطب رفت و از دکتر خواست که پایین بیاید و من را ببیند تا از این حالت وحشتناک نجاتم دهد. دکتر به شدت با پدرم برخورد کرده و گفت: فکر کردهای من کسی نیستم که بروم و مریض تو را در خیابان ببینم؟!!
ما به هر ترتیبی که بود به اتاق دکتر رسیدیم و او پس از معاینه من فریاد زد که مریضی تو پیشرفت کرده و این تقصیر وقفهای است که در درمانت افتاده و زحمتهایم را به باد دادی. پدرم رو به پزشک گفته بود: از فقر بود که نتوانستیم زودتر بیاوریم، مگر کدام پدر و مادری مرگ فرزند خود را میخواهد که ما بخواهیم؟؟
دختر بیمار ادامه داد: دکتر به پدرم گفت، اگر پول نداشتی چرا اصلاً درمان را آغاز کردی و حالا دیگر درمان دختر تو به من ربطی ندارد زیرا
“““html
مریضی او پیشرفت کرده است..

دختری که دلش شکسته است با لحن غصهدار گفت: بعد از یک ملاقات که خودم هم ویزیت گران را پرداخت کردم، به خانه برگشتیم. من اکنون تنها برای اینکه کمی از دردهایم کم شود، به دارو و درمان وابسته شدهام. انگار که دو سال در آن مطب بودم، اما نتیجهای نگرفتم. من از عدم بهبودیام شکایت نمیکنم، اما از یک انسان که قسم خورده تا جایی که میتواند به دیگران کمک کند، ناامیدم…
آیا اگر یک بیمار نتواند هزینههای درمان را بپردازد، باید اینگونه رنج بکشد و ناامید شود؟
این بیمار سرطانی گفت: چند شب پیش از اخبار فهمیدم که روز پزشک را جشن میگرفتیم و میخواهم به دکتر معالجم تبریک بگویم و یادآوری کنم: ابوعلی سینا، که به خاطر او این روز نامگذاری شده، به خاطر نیکوکاری و کمک به فقرا مشهور شده است….
من هرگز نمیخواهم همه پزشکان را سرزنش کنم، چون احتمالاً پزشکانی هستند که از جان خود برای درمان دیگران مایه گذاشتهاند و با خدا معامله کردهاند. من درباره پزشکانی صحبت میکنم که با لباس مقدس پزشکی به دلالی و معاملههای غیرقانونی مشغولاند و دل بیماران را میشکنند..
او در پایان گفت: فراموش نکنیم که زندگی ما با مرگ به پایان نمیرسد و من مطمئنم به خاطر رنجهایی که کشیدم، خداوند پاداشی فوقالعاده برایم در نظر دارد. اما آن پزشک چه… او چه پاداشی خواهد گرفت…
رفت و آمدهای ما در این دنیا تنها برای مشخص کردن چگونگی زندگی بعد از مرگ است……
برای بهبودی همه بیماران دعا کنیم….
نکته؛ عکسها تزئینی هستند.
سایت رضیم
“`