کودکان کار از چه سنی شروع به کار می کنند و چقدر درآمد دارند ؟

کودکان کار از چه سنی شروع به کار میکنند؟
سن قانونی کار به سنی اشاره دارد که طبق قوانین کشورها برای شروع کار تعیین شده است. این سن ممکن است در نقاط مختلف متفاوت باشد. کنوانسیون حداقل سن کار (انگلیسی: Minimum Age Convention, 1973) توسط سازمان بینالمللی کار در سال ۱۹۷۳ تصویب شده است. کشورها میتوانند حداقل سن کار را ۱۵ سال تعیین کنند. اما سوال این است که آیا در ایران هم همین سن به عنوان سن شروع کار کودکان محسوب میشود؟ باما در رضیم همراه باشید.
کودکان کار چقدر درآمد دارند؟
یک کارشناس اعلام کرد که درصدی از کودکان کار و خیابان تحت فشار باندهای مافیایی هستند و گفته میشود که این کودکان روزانه حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان درآمد دارند. این کودکان که در مکانهای نامناسب مانند چهارراهها، کارگاهها و کورهپزخانهها کار میکنند، بخش فراموششدهای از جامعه هستند که هر از گاهی مورد توجه مسئولان و مردم قرار میگیرند.
طرحهای آموزشی و حمایتی برای کاهش تعداد کودکان کار به دلیل فقر و نابرابری رشد چندانی نداشتند. این امر باعث شده که برخی از این کودکان ترجیح دهند به جای آموزش، بیشتر وقت خود را در خیابانها بگذرانند.
صحبتهای منیره آرزومندی، فعال حقوق کودک؛ در مورد علل وجود کودکان کار
منیره آرزومندی، فعال حقوق کودک در مورد چالشهایی که در سالهای اخیر در برنامهریزیها وجود داشته است صحبت میکند. او معتقد است که برنامههای فقط کلامی معمولاً کمکی به حل مشکلات نمیکند و فقط باعث میشود که خانوادههای فقیر بیشتر نیازمند شوند.
کودکان کار و مشکلات آنها هر سال چند بار در رسانهها صحبت میشود و مسئولان گزارشهایی از عملکرد خود ارائه میدهند. اما به عنوان یک شهروند، به راحتی میتوان فهمید که تعداد این کودکان در سالهای اخیر افزایش یافته و شیوههای آنها برای جلب توجه تغییر کرده است.
به نظر شما مشکل از برنامهها است یا از مجریان؟
ببینید! بحث کودکان کار نیازمند توجه به سایر مشکلات اجتماعی است. ما باید برای مسائل دیگری مانند فقر و اعتیاد هم اقدام کنیم، چون عدم رسیدگی به این موارد میتواند به افزایش تعداد کودکان کار منجر شود.
اگرچه سازمانها سعی کردند بهصورت خدماتی به این مسئله بپردازند، اما به نظر میرسد در این سالها تغییرات مثبتی مشاهده نشد. دلیل آن هم ممکن است این باشد که هماهنگی بین سازمانها کافی نیست یا برنامههای موثر و کاملی وجود ندارد.
بسیاری از طرحها به صورت موقتی اجرا میشوند و پس از مدتی کنار گذاشته میشوند. در حالی که برای حل مشکل کودکان کار و خیابان، نیاز به برنامهای جامع داریم که نیازهای اجتماعی خانوادههای در معرض آسیب را پوشش دهد و پس از این خدمات، آموزش را به آنها ارائه دهیم تا بتوانیم بر مشکل کودکان کار غلبه کنیم.
و خیابان کم و کم تر شود. باید بپذیریم که امروز با شرایطی مواجه هستیم که سرعت آسیب های اجتماعی با اقداماتی که انجام میشود، همخوانی ندارد.
وقتی صحبت از برنامههای عملیاتی بهزیستی، کمیته امداد و دیگر نهادها میشود، اولین سوال این است که این برنامهها آیا فقط روی کاغذ هستند یا واقعاً قابل اجرا؟ بر اساس تجربیاتی که از همکاری با این سازمانها دارم، به نظر شما تا چه اندازه این برنامهها عملی میباشند؟
تا جایی که میدانم تمامی سازمانهایی که در آئین نامه ساماندهی کودکان خیابانی نام برده شدهاند، خودشان اقداماتی انجام میدهند. مثلاً سازمان بهزیستی در سال گذشته، پروژهای تحت عنوان آموزش کودک و خانواده را با همکاری برخی از سازمانهای غیردولتی اجرا کرد.
وزارت رفاه نیز پروژهای برای بازگرداندن کودکان بازمانده از تحصیل، که شامل بخش زیادی از کودکان کار و خیابانی هم میشود داشت. کمیته امداد هم اقداماتی برای مبارزه با پدیده کودکان کار و خیابان انجام میدهد. اما من معتقدم که ما به برنامهای نیاز داریم که در آن هر سازمان جایگاه مشخصی داشته باشد و همه به صورت هماهنگ همکاری کنند.
بودجه به سازمانها و نهادهای دولتی داده میشود اما این بودجه معمولاً با تأخیر میرسد، بنابراین برنامهها دیر شروع میشوند و خیلی سریع هم به پایان میرسند و در نهایت کیفیت آنها پایین میآید. در این بین ممکن است شیوه مدیریت تغییر کند و این هم از دلایل دیگری است که باعث میشود برنامهها به خوبی اجرا نشوند.
در سازمانهای غیر دولتی هم با وجود تمام تلاشها، منابع مالی به اندازه نیاز جامعه و مشکلاتی که وجود دارد کافی نیست. به جز مشکل بودجه، ما با عدم وجود برنامههای منسجم نیز مواجهیم. البته برخی از برنامهها خوب هستند و میتوان روی آنها کار کرد.
منظورتان کدام برنامهها است؟
بهعنوان مثال، برنامه آموزش کودک و خانواده یک برنامه خوب است، اما زمان میبرد تا بودجه بیاید و وقتی که آن را دریافت کردیم، باید تعادلی بین بچههایی که سال گذشته شناسایی شدهاند و آنهایی که امسال شناسایی میشوند برقرار کنیم و این نیز معمولاً به مشکل زمان برخورد میکند.
به نظر شما این اقدامات تا چه حد برای بچهها محسوس است و در زندگی آنها تأثیرگذار بوده است؟ در واقع، این اقدامات چقدر به یاد دادن ماهی گیری شبیه است و چقدر به دادن ماهی؟
نیازهای کودکان به اندازهای زیاد است که کار در زمینه توانمندسازی فقرا با پیچیدگیهای خاصی مواجه است و بنابراین، پروژههای مقطعی و اختصاص بودجه برای آموزش کودک و خانواده به تنهایی نمیتواند مؤثر باشد و بنابراین این برنامهها در کنار سایر عوامل باید کارآمد باشند.
ما به یک دامنه وسیع از خدمات اجتماعی نیاز داریم؛ به این معنا که سازمانهای غیردولتی باید در کنار سازمانهای دولتی به اجرای برنامهها در محلات بپردازند. نمیتوانیم به محلات برویم و بگوییم برای کودکان خیابانی اقدام کنیم. ابتدا باید جامعه و محله را نسبت به مشکل موجود آگاه کنیم و به آنها کمک کنیم که خودشان برای حل مشکلات قدم بردارند. دقیقاً همان موردی که شما اشاره کردید، یعنی به آنها ماهی ندهیم.
مگر ما یا سازمانهای دولتی چه مقدار میتوانیم به خانواده یک کودک کار کمک کنیم؟ یک میلیون، دو میلیون یا ده میلیون؟ هرچقدر کمک کنیم، باز هم کم میآوریم. اما وقتی خود خانواده آمادگی لازم را داشته باشد و موانع شکسته شود، خودشان تلاش میکنند تا مشکلات را حل کنند. البته زیرساختها نیز اهمیت دارند و این کار تنها بر عهده سازمانهای غیردولتی نیست؛ تمام سازمانهای دولتی، قانونگذاران و بهطور کلی جامعه باید برای کاهش این آسیبها تلاش کنند.
معمولاً زمانی که صحبت از “`html
کودکان کار و خیابان یکی از موضوعات مهم و حساس اجتماعی است که به کمبود آمار دقیق و رسمی از این کودکان برمیگردد. در سالهای اخیر، آیا تلاشی برای شمارش و ثبت این کودکان انجام شده است یا این موضوع همچنان به عنوان یک تابو در نظر گرفته میشود؟
در گذشته تلاشهایی برای تهیه شناسنامه برای کودکان کار و خیابان صورت گرفت، اما این طرح خیلی موفق نبود. این کودکان در حال حرکت و تغییر مکان هستند و برای شمارش آنها نیاز به روشهای خاصی داریم. به همین خاطر، طرحی که اشاره کردم نتوانست نتیجه مطلوبی بگیرد. تا جایی که من میدانم، طرح دیگری هم برای شناسایی آنها انجام نشده است. اگر این شناسایی به درستی انجام میشد، میتوانست قدم خوبی باشد. ولی با این حال، اطلاعات و مشاهدات ما برای تدوین یک برنامه جامع برای کمک به این کودکان کافی است.
شما جزء آن دسته از فعالان هستید که برخلاف نظرات رسمی، بزرگنمایی حضور مافیا در مورد کودکان کار و خیابان را باور ندارید.
من میگویم که با وجود اینکه خیلی از کودکان تحت تأثیر مافیا قرار میگیرند و از آنها بهعنوان کارگر استفاده میشود، افراد زیادی وجود دارند که به خاطر محبت به خانواده و همزمان با دیدن فقر آنها، خودشان به خیابان میآیند و کار میکنند. به نظر من، درصد کمی از حضور کودکان کار و خیابان به فعالیت باندهای مافیا مربوط میشود، اما این مسئله تمام ماجرا نیست.
اما به نظر میرسد که وجود باندها در خیابانها کاملاً عیان است و در این زمینه ترسی وجود ندارد. دو سال پیش، در یکی از خیابانهای شمال تهران، کامیونی را دیدم که در ساعت ۱۱ شب ۱۵ کودک کار را در کنار چهارراه سوار کرد و رفت.
من نمیگویم که باند وجود ندارد، بلکه میگویم که بیشتر بچهها خودشان وارد کار در خیابان میشوند. البته حضوری باندها غیرقابل انکار است. یکی از دلایلی که برنامههای توانمندسازی این کودکان تا الآن موفق نبوده، این است که برخی از این کودکان روزانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان درآمد دارند و به همین دلیل، نمیتوانیم آنها را وارد چرخه توانمندسازی با درآمدهای معمول جامعه کنیم. این موضوعات نیازمند توجه و فکر جدی هستند.
شما به نکته خوبی اشاره کردید. در چند سال اخیر، برخی توصیه میکنند که به بچههای کار پول ندهید و به جای آن، خوراکی برایشان تهیه کنید. عدهای دیگر میگویند که این کودکان برای خانوادههایشان خرج میکنند و به پول بیشتری نسبت به غذا نیاز دارند. بهنظر میرسد رفتار با کودکان کار مثل راه رفتن روی لبه تیغ است.
دقیقاً! به نظر من، کمترین انتظاری که میتوانیم از مردم داشته باشیم این است که حقوق انسانی بچهها را رعایت کنند و با آنها مهربان باشند. دادن غذا یا ساندویچی که بخورند، یک رفتار انسانی است. من با این نوع رفتار موافقم زیرا کار در خیابان و درآمدزایی باعث میشود که این کودکان در خیابان بمانند.
اما زمانی که در مورد مسائل این چنینی صحبت میکنیم و سعی میکنیم بگوییم به بچهها غذا بدهیم و مهربان باشیم، نباید فراموش کنیم که اگر حمایتهای اجتماعی به انداز کافی وجود نداشته باشد و کودک از طریق خیابان به درآمد نرسد، ممکن است به سمت کارهای سیاه مثل فروش مواد مخدر و فحشا برود.
باور کنید این مسائل آنقدر ظریف و پیچیده هستند که تنها راهحل نجات، سازماندهی یک نظام اجتماعی قوی است؛ سیستمی که هر قسمت آن برای کودکانی که با مشکل مواجه هستند، راهحلی دارد.
حدود ۱۰ سال پیش تحقیقی در مورد میزان ابتلای کودکان کار به بیماریهای واگیردار مانند ایدز و هپاتیت انجام شد. در آن زمان که پدیده کودک کار اینقدر شایع نبود، آمارهایی که خانم محرز، مجری طرح، ارائه داد، نگران کننده بود. آیا شما تجربهای از برخورد با کودکانی که به این بیماریها مبتلا هستند، دارید؟
ببینید! به نظر نمیرسد که …
“`
این موضوع ممکن است برای بچهها قابل درک نباشد. کودکانی که از صبح تا شب در خیابان کار میکنند، متأسفانه ممکن است با مشکلات جدی مثل سوءاستفادههای جنسی مواجه شوند و به خاطر نیاز مالی شاید به نوعی روابط ناسالم کشیده شوند که این موضوع میتواند آنها را در معرض بیماریهای خطرناکی مانند ایدز قرار دهد.
طبق اطلاعاتی که دارم، امسال دانشگاه علوم بهزیستی با همکاری سازمان بهزیستی تحقیقاتی در این زمینه انجام داد که مؤسسه ما نیز مجری آن در تهران بود. البته هنوز نتایج این پژوهش منتشر نشده است.
من بیشتر به تجربههای شخصی شما از این بچهها علاقه دارم. رفتار و واکنش آنها در برابر سوءاستفادهها چگونه است؟
واقعاً واکنش بچهها به این موضوع میتواند خیلی متفاوت باشد. بعضی از کودکان ممکن است به شدت خجالتی و گوشهگیر شوند و از هر گونه ارتباطی دوری کنند. برعکس، برخی دیگر ممکن است بعداً دچار تمایلات زیاد جنسی شوند و خیلی به این مسائل علاقهمند شوند. این بسته به شرایطی است که سوءاستفاده در آن رخ داده، ویژگیهای جسمی و روانی کودک و شرایط خانوادگیاش.
آیا سوءاستفاده به جنسیت هم مرتبط است؟
نه چندان. بیشتر به زمینهای که آسیب در آن اتفاق میافتد، نحوه رفتار فرد مهاجم و تجربیات خود کودک بستگی دارد. همچنین محیط خانواده و شرایط پیش از وقوع سوءاستفاده نیز تأثیرگذار است.
معمولاً مردم وقتی به زندگی و آینده یک کودک کار فکر میکنند، دنیایی تاریک و ناامیدکننده تصور میکنند. آیا شما تجربههای مثبتی از بازگشت این قبیل بچهها به زندگی عادی دارید؟
بله، ما کودکی داشتیم که کمی دیرتر به آموزش وارد شد اما به خاطر هوش بالا، درسی را جهشی مطالعه کرد و حالا دوره پیشدانشگاهی را میگذراند و نزدیک ورود به دانشگاه است.
آیا این نمونهها بسیار نادر هستند یا بیشتر دیده میشوند؟
نمیتوانم بگویم بسیار نادر است، اما خیلی هم زیاد نیست. هر چه تجربه و امکانات ما در این زمینه بیشتر شود، شانس موفقیت افزایش مییابد. بچههایی که موفق شدند، خانوادههایی بودند که توانستیم آنها را در این مسیر همراهی کنیم.
در مواردی که هر دو والدین معتاد باشند و کودک بار خانواده را به دوش بکشد، آیا میتوانیم انتظار همکاری از خانواده داشته باشیم؟
نمیتوانم یک جواب کلی بدهم و باید مورد به مورد بررسی شود. ما موردی داشتیم که مادر تازه اعتیاد را کنار گذاشته بود و هنوز در حال درمان بود. ما با بچهها ارتباط برقرار کردیم و آنها را حمایت کردیم. یکی از شرایط برای کمک به خانوار، حضور مادر در جلسات آموزشی خانواده بود.
به خاطر هر کمکی که ارائه میدادیم، از مادر میخواستیم در برنامههای آموزشی همکاری کند و نتایج هم مطلوب بود. اما معمولاً این افراد همکاری سختی دارند و نیاز به مداخلات مددکاری و مدیریت ویژه دارد. یعنی یک نفر باید بهصورت همزمان با خانواده در ارتباط باشد تا خانواده بتواند مسیر صحیح را ادامه دهد.
شاید از آمار جدیدی که از تعداد معتادان منتشر شده باخبر باشید. بهنظر میرسد آمار اعتیاد رو به افزایش است. تحت این شرایط، شما چه پیشنهادی برای جلوگیری از پدیده کودکان کار به عنوان یکی از نتایج اعتیاد دارید؟
واقعیت این است که وقتی در مورد اعتیاد صحبت میکنیم، باید به سه نکته توجه کنیم. اگر روابط حمایتی بین اعضای خانواده تقویت شود، میتوانیم انتظار داشته باشیم که کودکان و نوجوانان کمتر درگیر اعتیاد شوند.
پیوستگی کودکان به گروههای همسال، کادر آموزشی مدرسه یا سازمانهای غیردولتی نیز تأثیرگذار است. همچنین اگر بتوانیم فقر را کاهش دهیم، میتوانیم به اندازهای از شیوع کودکان کار جلوگیری کنیم.
یک مورد دیگری که باید به آن توجه کنیم، کاهش نابرابریهای اقتصادی است. ما نمیتوانیم به طور مستقیم به مشکلات کودکان رسیدگی کنیم، جز اینکه خانوادهها را از فقر نجات دهیم. این نجات نباید فقط با دادن کمک هزینه باشد؛ بلکه باید به خانوادهها فرصتی برای توانمندسازی، اشتغال و شرکت در فعالیتها بدهیم.
باید برای یک بار هم که شده، کودکان و خانوادههایشان، به همراه مددکارانی که با آنها کار میکنند و سازمانهای غیردولتی، در برنامهها حضور داشته باشند. نباید فقط بنشینیم و برنامهریزی کنیم و بعد از سازمانهای غیردولتی بخواهیم آنها را اجرا کنند. ما نیاز به یک بانک اطلاعاتی داریم تا منابع را شناسایی کنیم و مشکلات واقعی را بهتر بشناسیم. متأسفانه، سازمانهای دولتی و غیردولتی دید یکدست و مشترکی از مشکلات ندارند.
برخی از مسئولان در صحبتهای غیررسمی به عدم اعتماد به سازمانهای غیردولتی اشاره میکنند. آیا به نظر شما این نگرش میتواند مانع ایجاد یک تصویر جامع و همگون شود؟
در حال حاضر، سازمانهای دولتی برای اجرای طرحها به سازمانهای غیردولتی مراجعه میکنند. در واقع، بسیاری از اوقات اگر نتایجی به دست نیامده به دلیل بیاعتمادی دولت یا مردم به سازمانهای غیردولتی نیست. به طور کلی، دولت به سازمانهای غیردولتی در کارهای اجرایی اعتماد دارد، اما برنامهها چندان منظم نیست. اگر هم برخی مسئولین چنین نظری دارند، من به عنوان یک فعال میگویم که یک ماه این سازمانها را تعطیل کنید تا بفهمید که چه تأثیری دارند.
بیشتر بخوانید: